شمع برکردن

لغت نامه دهخدا

شمع برکردن. [ ش َ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شمع افروختن. شمع بفروختن. شمع برافروختن. روشن ساختن شمع. ( یادداشت مؤلف ):
برکنم شمع و وفا را به خراسان طلبم
کآن کلید در رضوان به خراسان یابم.خاقانی.ز آتشی کافتاد از حراق شب
شمع در صحرای جان برکرد صبح.خاقانی.تا درین ایوان مینا هر شبی برمی کنند
شمع ناهید و چراغ ماه و قندیل پرن.خواجه سلمان ( از آنندراج ).رجوع به مترادفات کلمه شود.

فرهنگ فارسی

شمع افروختن یا شمع بفروختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ضمیمه یعنی چه؟
ضمیمه یعنی چه؟
مأوا یعنی چه؟
مأوا یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز