ملکا یک واژه فارسی است که به معنای ملک یا سلطان به کار میرود و به نوعی به مقام و قدرت اشاره دارد و به عنوان یک لقب برای پادشاهان، حکام و شخصیتهای مهم سیاسی و اجتماعی استفاده میشود.
این واژه میتواند به معنای قدرت و تسلط بر سرزمین یا مردم نیز تعبیر شود.
در شعرهای فارسی، واژه ملکا به عنوان یک واژه زیبا و پرمعنا برای توصیف شخصیتهای برجسته یا مقامهای عالی به کار میرود.
از آتش من شرر نخیزد ملکا از حبس چو من کسی چه خیزد ملکا
مداح نیکم و گنهم نیست بیش ازین در بند بنده را ملکا بیش ازین مدار
إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ هم نصیحت است و هم وصیّت و هم فرمان نصیحت است، از نیکوکاری وصیّت است، از دوست داری فرمانست از نیکخواهی. میگوید: بندگان من نیکوکارم. نصیحت من شنوید، دوست دارم وصیّت من پذیرید، نیک خواهم فرمان من بجای آرید. ملکا آن چه فرمانست؟
در دادگاه، ملکا به کمک در کشتار ۷۵۰ تن در کمینه چهار رویداد متفاوت متهم، و به ۱۴ سال زندان محکوم شد. در زندان کاسل، او اقدام به خودکشی کرد که ناموفق بود. در ۱۹۶۸، وی به دلیل بیماری از زندان آزاد شد و یک سال بعد، در سن ۷۴ سالگی مرد.