نبد

لغت نامه دهخدا

نبد. [ ن َ ] ( ع مص ) ساکن و راکد شدن. ( از معجم متن اللغة ): نَبَدَنَبَداً او نَبْداً؛ سکن و رکد. ( معجم متن اللغة ).
نبد. [ ن َ ب َ ] ( ع مص ) نَبْد. رجوع به نَبْد شود.

فرهنگ فارسی

ساکن و راکد شدن سکن ور کد.

جمله سازی با نبد

ده پانزده من بیش نبد گرز فریدون هفتاد منی گرز شه شیر شکارست
بدرود باد گیتی با بوی نوبهاران. یعقوب لیث گویی در وی نبد نشسته
گریزنده جان در تک پای دید نبد پای کس کاو ز یک جای دید
به مرو اندرون بانگ چنگ و رباب کسی را نبد جای آرام و خواب
به جز ولایت او قصد حق نبد ز الست به کاینات که گفتند در جواب بلی
ز ممکنات نبد یارِ دستِ من جز جام ز کاینات جز آوازِ رعد نشنودم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
عظمت یعنی چه؟
عظمت یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز