لغت نامه دهخدا نکورسم. [ ن ِ رَ ] ( ص مرکب ) نکوآیین: شکر باید کند ایزد را سلطان که کندبه چنین شاه نکورسم پسندیده سیر.فرخی.
جمله سازی با نکو رسم سر شخص عالم بود پادشاه دل او وزیر نکو رسم و راه بتو زنده و تازه شد تا قیامت نکو رسم و آیین بوبکر و عمر شکر باید کند ایزد را سلطان که کند به چنین شاه نکو رسم پسندیده سیر ای نکو رسم تو بر جامه فرهنگ طراز ای نکو نام تو بو نامه شاهی عنوان