نمودنی

لغت نامه دهخدا

نمودنی. [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( ص لیاقت ) نشان دادنی. قابل ارائه و نمایش.که سزاوار و ازدرِ نمودن است. رجوع به نمودن شود.

فرهنگ فارسی

نشان دادنی ٠ قابل ارائه و نمایش ٠ که سزاوار و از در نمودن است ٠

جمله سازی با نمودنی

«خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ» مردم را از شتاب آفریدند، «سَأُرِیکُمْ آیاتِی» با شما نمائیم باز نمودنی نشانهای خویش، «فَلا تَسْتَعْجِلُونِ» (۳۷) مشتابانید مرا.
نَذِیراً لِلْبَشَرِ (۳۹) بیم نمودنی مردمان را.
همیشه صید تو خواهم بدن که چهرهٔ تو نمودنی بنمود و ربودنی بربود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال احساس فال احساس فال انبیا فال انبیا فال امروز فال امروز