نقب زن

لغت نامه دهخدا

نقب زن. [ ن َ زَ ] ( نف مرکب ) دزد خانه. ( ناظم الاطباء ). که با نقب زدن به جائی داخل شود:
دزدی است چرخ نقب زن اندر سرای عمر
آری بهرزه قامت او خم نیامده ست.خاقانی.چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن
چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان.خاقانی.چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند
نقب زن گنج روان را نظرم بایستی.خاقانی.تا تو ای نقب زن درین پرگار
درگذاری درآئی از دیوار.نظامی.فخر کندنقب زن از کاوکاو.امیرخسرو ( آنندراج ).|| معدن چی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نقب زدن شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه نقب ایجاد کند نقاب نقب افکن.

جمله سازی با نقب زن

💡 بماء نقب زن و آفتاب کیسه گشای بچرخ حقه نه و روزگار صددستان

💡 مفتی ز در خم شکنی خمکده کاو چار اسبه چو دزد نقب زن بر زر ساو

💡 صبح حشر است مزن نقب چنین کافت نقب زن از صبح‌دم است

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ار یعنی چه؟
ار یعنی چه؟
لسان الغیب یعنی چه؟
لسان الغیب یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز