میگزد

لغت نامه دهخدا

میگزد. [ م َ / م ِی ْ گ َ ] ( اِ مرکب ) مجلس شرابخواری و مجلس عیش و عشرتگاه. ( ناظم الاطباء ). میزد. به معنی میزد است که مجلس و بزم شراب و عیش و عشرت گاه باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). || مجلس جشن عروسی. ( ناظم الاطباء ). || مجلس مهمانی. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از آنندراج ). || مهمانخانه پادشاهان و امیران. ( ناظم الاطباء ). مهمانخانه اکابر و سلاطین را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). || سرور، خرسندی و شادی. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با میگزد

صد تلخ دهان میگزد از غصه لب خویش ای نخل کرم تابکه بخشی رطب خویش
امروز نه لب میگزد از کینه من باز تا بود مرا یار چنین دشمن جان بود
غم مخور گر دود نفطت میگزد نفط اگر در خود زنی هم می‌سزد
لب میگزد چو چشم گشایم بدیدنش خوشتر ز دیدنست مرا لب گزیدنش
واعظ بیاد شهد لبش بسکه میگزد می گرددش چو خانه زنبور پشت دست