موکده

لغت نامه دهخدا

( مؤکدة ) مؤکدة. [ م ُ ءَک ْ ک َ دَ ] ( ع ص ) تأنیث مؤکَّد. ج، مؤکدات.
مؤکده. [ م ُ ءَک ْ ک َ دَ / دِ ] ( از ع، ص ) مؤکد. استوار و سخت. تأکیدشده: اوامر موکده صادرفرمود. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤکد شود.
موکده. [ ک َ دَ / دِ ] ( ص )به معنی مطلق است که در مقابل مضاف باشد و از لغات دساتیری است. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( برهان ).

فرهنگ فارسی

به معنی مطلق است که در مقابل مضاف باشد و از لغات دساتیر است ٠

جمله سازی با موکده

«سبک موکده » عنصر آتش است «گران موکده » عنصر خاک بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مبدأ
مبدأ
هورنی
هورنی
لوتی
لوتی
گاییدن
گاییدن