منش گرد. [ م َ ن ِ گ َ ] ( اِ مرکب ) رجوع به منش گردا شود.
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) قی استفراغ شکوفه: [ آن چنان مردم که طشت از زن نهان داد با خمار و رطلی برکشید. ] [ پس صداعش کرد و اشکوفش فتاد بانگ میزد زن که طشتش آورید. ] [ مرد گفت: آن مرده ری بود اربجا این منش گردا بمن کی میرسید ? ] ( علی اکبردهخدا ] توضیح این قطعه در مجموعه دهخدا. چا. ۱ درج نشده.
جمله سازی با منش گرد
چنین گفت آن دیو با پهلوان که ای پر منش گرد روشن روان