مضنون

لغت نامه دهخدا

مضنون. [ م َ ] ( ع اِ ) غالیه که بر سر و ریش بمالند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). غالیه. ( مهذب الاسماء ). غالیه و غالیه ای که بر سر و ریش مالند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده بعد شود.

فرهنگ فارسی

غالیه که بر سر و ریش بمالند

جمله سازی با مضنون

در پی یک خودکشی رخ داده در یک ساختمان، سه نفر از اعضای ساختمان با تصور به اینکه قتلی صورت گرفته است با ایجاد یک پادکست رادیویی و پیدا کردن سرنخ ها در تلاش برای پیدا کردن قاتل در می آیند و تمامی اعضای ساختمان به نوعی مضنون این سه نفر قرار میگیرند...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هنگام
هنگام
گرای
گرای
حریص
حریص
انسجام
انسجام