مشکین زلف

لغت نامه دهخدا

مشکین زلف. [ م ُ / م ِ زُ ] ( ص مرکب )که زلفش چون مشک باشد به رنگ و به بوی:
نگار لاله رخانی و ماه مشکین زلف
بلای لعبت چینی و حور سیم بری.سوزنی.و رجوع به مشک و مشکین و ترکیبهای آن دو شود.

فرهنگ فارسی

که زلفش چون مشک باشد به رنگ و به بوی

جمله سازی با مشکین زلف

همیشه باد دو دست تو تا جهان باشد یکی به مشکین زلف و یکی به لعلی شیر
آمد آن رخ فتنه دور قمر ای دل بکوش تا چو مشکین زلف او زان فتنه باشی بر طرف
صورت زیبا و مشکین زلف پرآشوب تو آفت بزاز گشته رشک عطار آمده
آفتابش خواندمی بی‌گفتگو گر آفتاب از زنخدان‌ گوی مشکین زلف چوگان داشتی
نگار لاله رخانی و ماه مشکین زلف بلای لعبت چینی و حور سیمبری
گر نه ابراهیم آزر گشت مشکین زلف تو زیر آذر پس چرا رسته است شمشاد طری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل