مرهمه

لغت نامه دهخدا

( مرهمة ) مرهمة. [ م َ هََ م َ ] ( ع مص ) مرهم بر جراحت نهادن، و «م »آن اصلی است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

مرهم بر جراحت نهادن

جمله سازی با مرهمه

واپس تر از عناصر و افلاک وانجمی وانگه به عقل مرهمه را گشته پیشوا
باد نقاب از دم گرم آورد مرهمه را سوخته شرم آورد