گماشتنی

لغت نامه دهخدا

گماشتنی. [ گ ُ ت َ ] ( ص لیاقت ) درخور گماشتن. رجوع به گماشتن شود.

جمله سازی با گماشتنی

به شکر این که ترا چشم دل گشاده شده است به هر چه هست، ز عبرت نظر گماشتنی است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
موزون
موزون
کپه اقلی
کپه اقلی
کصخل
کصخل
شب دراز است و قلندر بیدار
شب دراز است و قلندر بیدار