تو هاتف را ندانی کو بغیب است سر خود در گریبان کش که جیب است
سرافرازی اگر داری طمع سر در گریبان کش کز این دریا برون کس بیفرو رفتن نمیآید
شوقی نه گریبان کش و عشقی نه عنان گیر مشکل که ازین پرده ناموس برآییم
شده خلقت چو گریبان کش دلهای همه چون روان بر سر کویت نبود پای همه
اندر دعای تست خلل ورنه بر درش دست اجابتست که گریبان کش عطاست