کشادن

لغت نامه دهخدا

کشادن. [ ک ُ دَ ] ( مص ) باز کردن. مفتوح کردن. گشودن. ( ناظم الاطباء ). گشادن. مقابل بستن. رجوع به گشادن در تمام معانی شود.
- کشادن بخت؛ کنایه از آمدن اقبال و رسیدن ایام سعادت. ( آنندراج ):
تو بی دماغ شدی گلشن ازصفا افتاد
حنا ببند که بخت بهار بکشاید.محسن تأثیر ( از آنندراج ).رجوع به گشادن شود.
- کشادن رو؛ منبسط بودن روی.( آنندراج ). گشادن روی. رجوع به گشادن شود.
- کشادن عالم؛ گرفتن عالم. ( آنندراج ). گشادن عالم. رجوع به گشادن شود.
- کشادن عطسه؛ جستن عطسه. ( آنندراج ). گشادن عطسه. رجوع به گشادن شود.
- کشادن نافه؛ مراد انتشارذمائم اخلاق. ( آنندراج ). گشادن نافه. رجوع به گشادن شود.
- کشادنامه؛ منشور. فرمان پادشاهی. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). گشادنامه.
- || عنوان کتابت و آنچه در سر کتابها نویسند. ( ناظم الاطباء ).
- || پروانه معافی. ( از ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ).
- || طلاق نامه. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). رجوع به گشادنامه شود.

جمله سازی با کشادن

از بی ترددی سخنم ناشنیده ماند این جنس را کشادن دکان دهد رواج
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال قهوه فال قهوه فال انگلیسی فال انگلیسی فال مارگاریتا فال مارگاریتا