لغت نامه دهخدا
چهار امین. [ چ َ اَ ] ( اِخ ) چهارخلیفه: ابابکرو عمر و عثمان و علی ( ع ). ( ناظم الاطباء ). || کنایه از مجتهدین چهارگانه تسنن: شافعی و ابوحنیفه و مالک و احمد حنبل میباشد. ( از ناظم الاطباء ).
چهار امین. [ چ َ اَ ] ( اِخ ) چهارخلیفه: ابابکرو عمر و عثمان و علی ( ع ). ( ناظم الاطباء ). || کنایه از مجتهدین چهارگانه تسنن: شافعی و ابوحنیفه و مالک و احمد حنبل میباشد. ( از ناظم الاطباء ).
چهار خلیفه ٠ ابابکر و عمر و عثمان و علی علیه السلام ٠ یا کنایه از مجتهدین چهار گان. تسنن: شافعی و ابو حنیفه و مالک و حنبل میباشد ٠
💡 داده قرار هفت زمین را به بازگشت کرده خبر چهار امین را ز ماجرا