لغت نامه دهخدا
چعب. [ چ َ ]( اِخ ) تلفظی از کعب. نام طایفه بنی کعب بزبان الوارکهکیلویه. ( از فارسنامه ناصری گفتار دوم ص 331 ).
چعب. [ چ َ ]( اِخ ) تلفظی از کعب. نام طایفه بنی کعب بزبان الوارکهکیلویه. ( از فارسنامه ناصری گفتار دوم ص 331 ).
نام طایف. بنی کعب بزبان الوار کوه کیلویه.
💡 خبرگزاری میزان در ۲۱ اسفند ۱۴۰۱، با اشاره به گزارش روابط عمومی دیوان عالی کشور، نوشت پس از دستگیری، تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، جلسات دادگاه برگزار و فرجالله چعب به اعدام محکوم شد. پس از فرجامخواهی وکلای وی، پرونده در دیوان عالی کشور مورد بررسی قرار گرفت و حکم اعدام چعب مورد تأیید، نهایی و قطعی اعلام شد. حکم اعدام او بامداد روز شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ اجرا شد.
💡 ۹۵ درصد از اهالی این روستا به دلیل وجود زمینهای حاصل خیز زراعتی کشاورزند و بقیه به شغل آزاد و تعداد معدودی نیز به دلیل نزدیکی به شهر شوش در سازمانها و ادارههای این شهر مشغول هستند. اهالی این روستا از قبیله کعب با تلفظ محلی چعب و به همین دلیل اکثر این اهالی قوم و خویشند. در زمان جنگ ۸ ساله برخی ساکنان از این روستا مهاجرت میکنند و به سمت شهر شاوور میروند و به همین دلیل اندکی از جمعیت این روستا کاسته شد.