پس ماندن

لغت نامه دهخدا

پس ماندن. [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) سپس ماندن. عقب ماندن. بدنبال افتادن. دیری کردن. ( منتهی الارب در لفظ تقاعس ). تَقاعس. تأخر. اِلیاء. صری. اِساعة؛ یکساعت پس ماندن. اسرق عنهم؛ پس ماند از آنها. خدر؛ پس ماندن آهو از گله. طَزَع الجندی؛ پس ماند لشکری. ( منتهی الارب ).
- پس ماندن از قافله یا از لشکر؛ عقب افتادن از آن. تلحّز. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) عقب ماندن عقب افتادن سپس ماندن بدنبال افتادن.

جمله سازی با پس ماندن

و گفت: هر که در سیرتهاء سلف نظر کند تقصیر خود بداند و باز پس ماندن خویش از درجهٔ مردان بیند.
ایستمن به علت سخت شدن بافت‌های ستون فقرات فلج شده بود و نمی‌خواست بقیهٔ عمر را به آن صورت بگذراند و متکی به کمک دیگران باشد و به همین دلیل در ۱۴ مارس ۱۹۳۲ با شلیک یک گلوله به سینه خود، خودکشی کرد. او در آخرین جملهٔ وصیت‌نامه‌اش نوشت «من کارم را انجام دادم. پس ماندن دیگر لزومی ندارد».
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گاییدن یعنی چه؟
گاییدن یعنی چه؟
نقض یعنی چه؟
نقض یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز