کلمهی «نیزه دار» در فارسی به معنای فرد یا چیزی میباشد که نیزه دارد یا مسلح به نیزه است. این واژه ترکیبی از «نیزه» به معنای سلاح بلند نوکتیز و «دار» به معنای دارنده یا صاحب چیزی است. در متون تاریخی و نظامی فارسی، نیزه دار به سربازانی گفته میشده که وظیفه حمل و استفاده از نیزه را در میدان نبرد بر عهده داشتند. این افراد معمولاً در صفوف ارتش قرار میگرفتند و نقش دفاعی و هجومی با استفاده از نیزه داشتند. نیزه دار میتواند به صورت عنوان شغلی یا وصفی برای جنگجو نیز به کار رود و در برخی متون ادبی و تاریخی برای توصیف قدرت، مهارت و موقعیت نظامی افراد استفاده شده است. این واژه بار معنایی نظامی و رزمی دارد و اغلب در متون تاریخی، جنگنامهها و منابع قدیمی فارسی دیده میشود. از نظر معنایی، با واژههایی مانند سرباز نیزهبهدست یا پیادهنظام مسلح هممعنی است. در کاربرد استعاری یا ادبی، نیز میتواند نماد قدرت، آمادهباش و آمادگی برای دفاع یا مبارزه باشد.
نیزه دار
لغت نامه دهخدا
همه نیزه داران شمشیرزن
همه لشکرآرای و لشکرشکن.دقیقی سپه بود بر میمنه چل هزار
سواران زوبین ور و نیزه دار.فردوسی.چو بشنید کآمد سپاهی گران
همه نیزه داران و جوشن وران.فردوسی.همیدون پیاده پس نیزه دار
ابا جوشن و تیر آهن گذار.فردوسی.ز نوک نیزه های نیزه داران
شده وادی چو اطراف سنابل.منوچهری.همه نیزه داران گردن فراز
نشان بسته بر نیزه موی دراز.اسدی.کمندافکنان از پس خیل خویش
به تیغ و زره نیزه داران ز پیش.اسدی.نیزه دارانش که از شیر نیستان کین کشند
خون و آتش ز آن نی چون خیزران افشانده اند.خاقانی.رکاب است چون حلقه نیزه داران
که عیدی به میدان خاقان نماید.خاقانی.برون رفت جوشن وری نیزه دار.نظامی. || نیزه بردار. ( ناظم الاطباء ):
نبود از همه خلق جز جبرئیل
به حرب حنین نیزه دار علی.ناصرخسرو.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
جمله سازی با نیزه دار
سواری نیزه دار از ایل گوران ز نزدیکا سلیمان خان نه دوران
تو رو نزد آن بد گهر نیزه دار که بر نیزه دارد سر شهریار
دو زن دید با نامور نیزه دار چو تابنده خورشید و خرم بهار
پس و پشت او جملگی نیزه دار همه رزمجویان گه گیر و دار
نخستین درون آمد آن نیزه دار که برنیزه بودش سر شهریار