قزو

لغت نامه دهخدا

قزو. [ ق َزْوْ ] ( ع مص ) دور بودن از آلایش و پاک بودن از گناه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || به عصا بر زمین نکتها کردن. ( منتهی الارب ). گویند: قزا قزواً بعصاه الارض؛ نکتها بها. ( اقرب الموارد ). || قُزَة باختن. ( منتهی الارب ). بازی کردن با قُزَة. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

دور بودن از آلایش و پاک بودن از گناه. یا بعصا بر زمین نکتها کردن.

جمله سازی با قزو

💡 در خزو قزو جامه دیبای بهایی صد فصل خزان در طرب و راحت بگذار

رویش یعنی چه؟
رویش یعنی چه؟
کس خل یعنی چه؟
کس خل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز