کارزی

لغت نامه دهخدا

کارزی. [ رِ ] ( ص نسبی ) منسوب به کارز. رجوع به کارز شود:
بدو گفت کای شاه بیدارزی
ز بازارگانان منم کارزی.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2736 ).
کارزی. ( اِخ ) کارزین. بقول یاقوت در معجم البلدان در عنوان «کارزین » بتقدیم مهمله بر معجمه یکی از صور نسبت به همین کلمه یعنی به کارزین است. ( شدالازار جنید شیرازی بتصحیح و تحشیه مرحومان علامه محمد قزوینی و عباس اقبال، حاشیه ص 448 ). و رجوع به کارزین شود.

جمله سازی با کارزی

تبنا به قول مستوفی در نزهة القلوب (۷۴۰ هـ. ق) نام قدیم جغتای که در دو کیلومتری جنوب شهر واقع است کارزی بوده‌است که در اثر کثرت استعمال و تغییر و تحول واژگان به قارزی تبدیل شده‌است و اکنون آثار آن وجود دارد.
نام قدیم جغتای کارزی بوده که در اثر کثرت استعمال و تغییر واژگان به قارزی تبدیل شده‌است. برخی معتقدند پیدایش جغتای ناشی از مهاجرت اولوس جغتای از نواحی ماوراءالنهر (آسیای مرکزی) به محل کنونی بوده و در نتیجه نام این محل را به نام جغتای که فرمانروای اولوس بوده نامیده‌اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال ورق فال ورق فال ای چینگ فال ای چینگ فال راز فال راز