پاهنگ

لغت نامه دهخدا

پاهنگ. [ هََ ] ( اِ مرکب ) پاسنگ. پاچنگ. چیزی که در یک پله ترازو آویزند تا با پله دیگر برابر شود. ( برهان ). || و پاهنگ مرادف پاشنگ مخفف پادآهنگ مرکب از پای بمعنی پاینده و محفوظو آهنگ بمعنی قصد و چون آنرا بجهت تخم نگاهدارند گویا آهنگ حفظ آن کرده اند. ( رشیدی ). || خلخال. پاآورنجن. || دریچه کوچک. ( برهان ). || شکنجه بود. و این مصحف پاهک و باهک است وآن نیز نه بمعنی شکنجه بلکه بمعنی مردمک چشم است.

فرهنگ معین

(هَ ) (اِمر. ) = پاسنگ. پاشنگ. پاچنگ. پازنگ. پاژنگ. پاجنگ: پای افزار، کفش.

فرهنگ عمید

= پارسنگ

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱-چیزی که در یک کف. ترازو نهند تا با کف. دیگر برابر باشد پاسنگ پاچنگ.۲- پای آورنجن خلخال. ۳- دریچ. کوچک.

ویکی واژه

پاسنگ. پاشنگ. پاچنگ. پازنگ. پاژنگ. پاجنگ: پای افزار، کفش.

جمله سازی با پاهنگ

این جنگل در سه محدودهٔ ایالتی گسترده شده‌است : پاهنگ، کلانتان و ترنگانو. این جنگل در ایالت پاهنگ بیشترین وسعت را دارد که بالغ بر ۲۴۷۷ کیلومتر مربع می‌باشد.