گرد و خاک

لغت نامه دهخدا

گرد و خاک. [ گ َ دُ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) غبار. گرد. و رجوع به گرد و غبار شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{dust} [علوم جَوّ] مواد جامد کوچک و نامنظم معلق در جوّ، اغلب با ابعاد میکروسکوپی

جمله سازی با گرد و خاک

آب است و آتش جام می خاک است تن با دست جان بنشان به آب آتشین، این گرد و خاک و باد من
تا بود دور سپهر آبگون بر گرد و خاک دشمنانت را در آب دیدگان بادا شناه
گه حرب و مصاف و حمله و کین تو پر گردد هوا از جان و چرخ از گرد و خاک از دشت و خون از سر
توفان شدید شن مانع جریان عادی زندگی در منطقه سیستان شده‌است. غلظت گرد و خاک در این منطقه به ۲۵ برابر حد مجاز و هشت برابر حد بحرانی رسیده‌است. به دلیل شدت گرد و غبار و وزیدن طوفان شدید شن حداقل شعاع دید در این منطقه به ۵۰ متر رسیده‌است
آنچه از آب و گل مازندران بر ما گذشت گرد و خاک اصفهان را توتیا خواهیم کرد!
این بافت در مجاری تنفسی و نیز در دستگاه تناسلی مذکر وجود دارد و در هر دو این موارد، مژکدار است. این مژکها در دستگاه تناسلی ترشحات و سلول‌های جنسی، و در مجاری ریوی، ترشحات حاوی ذرات گرد و خاک و میکروبهای وارد شده را با حرکات منظم خود حرکت می‌دهند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ارور
ارور
نقض
نقض
حسبی الله و نعم الوکیل
حسبی الله و نعم الوکیل
خوار
خوار