گوش پیچ. ( نف مرکب ) پیچنده گوش. پیچنده گوش و تاب دهنده آن تأدیب یا سیاست را. گوشمال دهنده: چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ نباید برآوردن آواز هیچ.نظامی. || ( حامص مرکب ) گوشمال. ( برهان ) ( غیاث ). سیاست و یا گوشمال. ( ناظم الاطباء ). برای تأدیب یا مجازات، گوش کسی را پیچاندن. ( فرهنگ نظام ): وگرنه چنانت دهم گوش پیچ که دانی که هیچی و کمتر ز هیچ.نظامی.|| ( اِ مرکب ) پارچه ای را نیز گویند که به جهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند. ( برهان ). شالی را گویند که به واسطه دفع اذیت سرما بر گوش پیچند. ( آنندراج ). || یک نوع زینتی که در عمامه گذارند. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. پیچ دهندۀ گوش. ۲. آن که گوش کسی را به جهت تنبیه بپیچاند، گوش مال دهنده: چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ / نباید برآوردن آواز هیچ (نظامی۶: ۱۱۴۶ ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - پیچند. گوش. ۲ - آنکه گوش دیگری را برای تنبیه و سیاست تاب دهد گوشمال دهنده: چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ نباید بر آوردن آواز هیچ. ( نظامی ) ۳ - گوشمال تنبیه. ۴ - ( اسم ) پارچه و شالی که بجهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند. ۵ - نوعی زینت که در عمامه گذارند.