گردگه

لغت نامه دهخدا

گردگه. [ گ ِ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) گِردگاه کمر. میان. تهیگاه:
میان تنگ و باریک همچون پلنگ
چنان گردگه برکشد روز جنگ.فردوسی.به گردان بفرمود تا همچنین
ببستند بر گردگه بند کین.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کمر میان: سرش را بیاراست از تاج زر همان گردگاهش بزرین کمر. ( شاهنامه ) ۲ - لگن خاصره. توضیح ولف در فهرست شاهنامه این کلمه را بمعنی میان و اطراف کمر و ناف بصورت هر دو ضبط کرده و آقای دکتر شفق در فرهنگ شاهنامه آورده: گردگاه تهیگاه اطراف کمر میان و در لغت نام. دهخدا بمعانی مذکور گردگاه بکسر اول یاد شده.

جمله سازی با گردگه

بگردان بفرمود تا همچنین ببستند بر گردگه بند کین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت