کار گذاشتن

لغت نامه دهخدا

کار گذاشتن. [ گ ُت َ ] ( مص مرکب ) نصب کردن چنانکه دری را در درگاه.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) نصب کردن ( مثلا دری را در چهار چوب. خود ).
نصب کردن

جمله سازی با کار گذاشتن

💡 مقامات دولتی گفتند که به دلایل امنیتی دروغ گفته بودند. به گفته رسانه‌ها بمب ۸ پوندی منفجر شده ساخت انگلیس و کنترل از راه دور و برای کشتن هزار نفر کافی بوده‌است اما کار گذاشتن بمب در کنار ستون و نحوه ریزش ساختمان تلفات را محدود کرده‌است.

💡 پیشنهاد شده‌است که با کار گذاشتن توربین‌های باد در قسمت بالایی بادبرگردان‌ها از انرژی پیش‌رانش هواپیماها به هنگام برخاست برای تولید برق استفاده شود.