لایزالی

لغت نامه دهخدا

لایزالی. [ ی َ ] ( ص نسبی ) سرمدی. دائمی. ابدی:
درهای همه ز عهد خالیست
الا در تو که لایزالیست.نظامی. || نعتی خدای تعالی را:
فرد ازلی به ذوالجلالی
حق ابدی به لایزالی.نظامی.راه خویش از خیال خالی کن
عزم درگاه لایزالی کن.نظامی.ذات تو به نور لایزالی
از شرک و شریک هر دو خالی.نظامی.بقدرت لایزالی هم در ساعت ابر از صحرای آن بادیه متقشع و متفرق گردد. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 37 ).
می ده که گرچه گشتم نامه سیاه عالم
نومید کی توان بود از لطف لایزالی.حافظ.به هر منزل که روآرد خدایا
نگهدارش بلطف لایزالی.حافظ.حضرت لایزالی ایشان را کرامت کرده است. ( انیس الطالبین ص 66 ).

فرهنگ فارسی

سرمدی. دائمی

جمله سازی با لایزالی

آن آیه ی صنع لایزالی صد زین، به نگاه کرده خالی
عقل کل در مجلس روحانیان بخت ترا از شراب لایزالی چهره گلگون یافته
باز بر دیوان بی باکی ذل و جرم من دست لطف لایزالی کلک غفران میکشد
به من پیداست سرّ لایزالی عیان من تجلّی جلالی
سوی خاکی و سرّ لایزالی زماضی سوی مستقبل تو حالی
تو خورشید سپهر لایزالی نباشد در جهان هرگز زوالت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال درخت فال درخت فال مکعب فال مکعب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی