غالیه خور

لغت نامه دهخدا

غالیه خور. [ ی َ / ی ِخوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) خورنده غالیه. خورنده سیاهی. صفت قلم که مرکب خورد در این شعر:
بر دو ابروش کلاه زر شاهانه نهید
پس به دستش قلم غالیه خور باز دهید.خاقانی.

فرهنگ فارسی

خورنده غالیه. ۲ - خورنده سیاهی: قلم غالیه خور ( خاقانی ).

جمله سازی با غالیه خور

💡 سرو سیمین قلم زن شد و در وصف رخش سر زرین قلم غالیه خور بگشایید

💡 بر دو ابروش کلاه زر شاهانه نهید پس به دستش قلم غالیه خور باز دهید