عبله

واژه‌ی عَبْلَة در زبان و ادبیات عربی، صفتی است برای توصیف بانویی که دارای اندامی رسا، سَطبر و کامل‌است. این واژه که از ریشه‌ی «ع ب ل» گرفته شده، در لغتنامه‌های معتبری همچون منتهی الارب و اقرب الموارد به‌صورت سَطْبَر و تَمام اَندام معنی شده و بر هیکلی برآمده، استوار و موزون دلالت دارد. بنابراین، هنگامی که شاعر یا ادیبی، بانویی را امرأة عَبْلَة می‌خواند، در حقیقت به کمال اندام و وقار ظاهری او اشاره می‌کند.

در گستره‌ی ادبیات کلاسیک، به‌ویژه در اشعار غنایی، کاربرد این اصطلاح برای توصیف معشوق، نشان‌دهنده‌ی ذوق و استاندارد زیبایی‌شناختی خاصی است که بر تناسب اندام و عظمت ظاهری تأکید می‌ورزد. این توصیف، تنها به ظرافت و لطافت محدود نمی‌شود، بلکه بر پری و کامل بودن اندام به گونه‌ای که هم‌تراز با زیبایی و وقار باشد، پای می‌فشارد. از این رو، عَبْلَة در بستر ادبی خود، فراتر از یک صفت ساده، تصویری از یک ایده‌آل زیبایی را در ذهن مخاطب ترسیم می‌کند.

لغت نامه دهخدا

( عبلة ) عبلة. [ ع َ ل َ ] ( ع ص ) سطبر و تمام اندام. ( منتهی الارب ). امراءة عبلة؛ زن تمام اندام. ( اقرب الموارد ).
عبلة. [ ع َ ل َ ] ( اِخ ) بنت عبید. از تمیم مادری جاهلی است. زن عبدشمس بن عبدمناف قرشی بود و فرزندان عبدشمس از این زن اند. و آنها را عَبَلات گویند. و آنان سه بطن اند: امیه، عبدامیه، نوفل. ( از الاعلام زرکلی ).
عبلة. [ ع َ ل َ ] ( اِخ ) قلعه ای است بین دو همسایه غرناطه و مریه. ( از معجم البلدان ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
با
با
سنی چوخ ایستیرم
سنی چوخ ایستیرم
ضمیمه
ضمیمه
اعتبار
اعتبار