صیح

لغت نامه دهخدا

صیح. [ ص َ ] ( ع اِ ) آواز بلند حسب طاقت. ( منتهی الارب ). قولهم غضب من غیرصیح و لا نفر؛ یعنی خشمگین شد بخشم میانه، نه کم و نه بسیار، فالصیح القلیل و النفر الکثیر. و لقیته قبل کل صیح و نفر؛ یعنی پیش از طلوع فجر. فالصیح الصباح و النفر التفرق. ( منتهی الارب ). || ( مص ) آواز کردن. ( منتهی الارب ). بانگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). آواز کردن بمنتهی قوت. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

آواز بلند حسب طاقت

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۳(بار)

جمله سازی با صیح

به بین آن لحظه اندر صنع باری که نوری میدمد در صیح تاری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله
هیز
هیز
فاب
فاب
فال امروز
فال امروز