شاه فلک

لغت نامه دهخدا

شاه فلک. [ هَِ ف َ ل َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است:
ز شاه فلک تیغو مه مرکب او
زحل خود و مریخ خفتان نماید.خاقانی.خور خواهد شاهد و شاه فلک محروروار
آن همه کافور کز هندوستان افشانده اند.خاقانی.

فرهنگ فارسی

کنایه از آفتاب است

جمله سازی با شاه فلک

اندر سه مه ذخیرهٔ سی ساله خرج‌کرد از بهر نیک‌نامی شاه فلک فرا
فرخنده باد مقدم دستور کامیاب بر روزگار دولت شاه فلک جناب
این بار می فرست وگرنه ز دست تو خواهیم برد شکوه به شاه فلک همم
فصل بهارم خوشست و وصل نگارم لیک نه چندان‌که مدح شاه فلک فر
ترکم که مهش به پیش زانو می‌زد با شاه فلک به حسن پهلو می‌زد
آگاهی از غلام و براتی که گفته بود شاه فلک غلام که سلطان انجم است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خواجه یعنی چه؟
خواجه یعنی چه؟
چهارپایان یعنی چه؟
چهارپایان یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز