زایدر. [ زی دَ ] ( حرف اضافه +اسم ) مخفف از ایدر. از اینجا. ز اینجا: از درخت اندر گواهی خواهد او تو بناگه از درخت اندر بگو کان تبنگو کاندر آن دینار بود آن ستد زایدر که ناهشیار بود.رودکی.بدو گفت امروز زایدر مرو که خوالیگری یافتستیم نو.فردوسی.پذیرفتم از دادگر یک خدای که گر من رسم زنده زایدر بجای.فردوسی.
فرهنگ فارسی
از اینجا زاینجا: [[ کان تبنگو کاندر آن دینار بود آن ستد زایدر که ناهشیار بود ]] ( رودکی ). مخفف از زایدر بمعنی از اینجا
جمله سازی با زایدر
نه بور نبردی به کار آیدم نه زایدر کسی دستیار آیدم
بشد ویس و بشد رامینش از پس چنین خواهد شدن زایدر همه کس
بدو گفت بنگر نهان آن سپاه چه مایه ست و زایدر چگونه ست راه
بدو گفت موسیل زایدر مرو که آگاهی آید تو را نوبنو
شدی زنده زایدر بر رزمساز؟ ندانم که آیی برم زنده باز
تو زایدر برو تا به پرده سرای که تا من همی بازگردم به جای