دجا

لغت نامه دهخدا

دجا.[ دُ ] ( ع اِ ) تاریکی. تاریکی شب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

تاریکی.

جمله سازی با دجا

ای به زلف و خال چون لیل دجا در دل و جانم غم لیلی دوجات
تا ره به شب قدر سر زلف تو بردم عهدم به جز از روی تو، ای بدر دجا نیست
هم به حرم هم به دیر بدر دجا دیدمت تا نظرم باز شد در همه جا دیدمت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اعتلا
اعتلا
اویس
اویس
ویو
ویو
برداشت
برداشت