خنکا

لغت نامه دهخدا

خنکا. [ خ ُ ن ُ ] ( صوت ) خوشا. ( برهان قاطع ). چقدر خوش. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. سرمای ملایم و مطبوع، خنکی.
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] خوشی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) تحسین را رساند خوشا. نیکا.

جمله سازی با خنکا

اگر این است فضل اهل هنر خنکا آن کسی که بی هنر است
چو ز ابرام لبم دست ملک فارغ شد گفت بختم خنکا موزه بنه کفش بخواه
جز صبا نیست بریدی که برد نامه به دوست خنکا باد صبا گر نکند دم سردی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مجال یعنی چه؟
مجال یعنی چه؟
هنگام یعنی چه؟
هنگام یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز