جلیل به معنای دارنده جلال و کمال است، مانند غنی، ملک، علم و قدرت. وقتی کسی از جلیل سخن میگوید، به نوعی به دنبال فردی بینیاز و توانا است که شنوایی و بینایی دارد. این نام به نوعی شامل تمام نامها و صفات الهی است، اما معنای خاصی نیز دارد. به علاوه به معنای زیباست و در احادیث آمده که خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. در واقع، جلیل همان خداست و جمیل نیز به حق اوست. هر آنچه در جهان هستی از جمال، کمال، حسن و زیبایی وجود دارد، همه از انوار ذات و آثار صفات حق تعالی نشأت میگیرد. هیچ کس به اندازه او دارای کمال مطلق نیست. از دیگر معانی جلیل این است که او همه چیز را میبیند، اما هیچ چشمی قادر به دیدن او نیست. زمانی که موسی به میقات ما آمد و خدا با او سخن گفت، از خدا خواست که خود را به او نشان دهد تا او بتواند او را ببیند. خدا در پاسخ فرمود: تو مرا نخواهی دید، اما به کوه نگاه کن؛ اگر کوه در جای خود باقی ماند، تو نیز مرا خواهی دید. سپس، هنگامی که نور تجلی خدا بر کوه تابید، کوه متلاشی شد و موسی بیهوش افتاد.
جلیل
لغت نامه دهخدا
جلیل.[ ج َ ] ( ع ص ) کلانسال. ( از منتهی الارب ). || بزرگوار ( ناظم الاطباء ). بزرگ قدر. ( منتهی الارب ). آنکه قدر و مرتبه وی بلند باشد. ( ناظم الاطباء ). || بزرگ و عظیم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || آزموده کار. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) یز که از وی ازار خرگاه سازند. ( منتهی الارب ). گیاه ثمام که از آن ازار خرگاه سازند. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ جلیلة. ( منتهی الارب ). بمعنی خرمابن بسیاربار. رجوع به جلیلة شود.
جلیل. [ ج ُ ل َ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر جُل،پرده و چادر و کجاوه پوش باشد. ( برهان ):
بر گرد رخش [ سیب ] بر نقطی چند ز بسد
وندر دم او سبز جلیلی ز زمرد.منوچهری ( از حاشیه برهان ).|| جل اسب را نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ).
جلیل. [ ج ُ ل َ ] ( اخ ) نام شخصی که گربه بسیار نگاه می داشت. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ).
جلیل. [ ج َ ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی.
جلیل. [ ج َ ] ( اِخ )کوهی است در ساحل شام که سلسله آن تا نزدیک حمص کشیده شده است. معاویه متهمان بقتل عثمان بن عفان را درآنجا بزندان می افکند. ابن فقیه گوید: خانه نوح نبی در کوه جلیل نزدیک حمص در دهی بنام سحر قرار داشت و گویند در آنجا تنور فوران کرد. ( از معجم البلدان ).
جلیل. [ ج َ ] ( اِخ ) گروهی هستند بیمن. ( منتهی الارب ). رجوع به جلیلی شود.
فرهنگ معین
(جُ لَ ) (اِ. ) پرده، پوششِ مهد و کجاوه.
فرهنگ عمید
پردۀ روی کجاوه.
فرهنگ فارسی
محلی است در فلسطین که چون عیسی مسیح در آنجا بزرگ شد او را یسوع جلیلی گفتند و اولین شاگردش نیز از اهل جلیل بوده است.
بزرگ، بزرگوار، کلانسال، محترم، اجله واجلائ جمع
( اسم ) ۱- مصغرجل جلک پوشاک ستوران. ۲- پرده ای که روی کجاوه کشندکجاوه پوش.
نام شخصی بوده که گربه بسیاری نگاهداشته است
فرهنگ اسم ها
اسم: جلیل (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: jalil) (فارسی: جليل) (انگلیسی: jalil)
معنی: بزرگ، بزرگوار، باشکوه، از نام ها و صفات پروردگار، بلند مرتبه، شکوهمند، از نام ها و صفات خداوند، ( اَعلام ) منطقه ی تاریخی زراعتی در شمال فلسطین در شرق رود اردن [= جلیله] که به دو بخش جلیل سفلا و جلیل علیا تقسیم می شود، بنا به روایت انجیل مرکز اصلی رسالت حضرت عیسی ( ع ) بوده است، از نامهای خداوند
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
جَلیل
ناحیه ای در شمال فلسطین (و یکی از ایالات روم در فلسطین در گذشته) مرکز فعالیت حضرت مسیح که ناصره و طبریه را دربرمی گیرد و در انجیل ها از آن بسیار سخن رفته است.
ویکی واژه
پرده، پوششِ مهد و کجاوه.