شهردار

لغت نامه دهخدا

شهردار. [ ش َ ] ( نف مرکب، اِ مرکب ) شهردارنده. نگهدارنده شهر. نگهبان بلد. ( فرهنگ فارسی معین ). حافظ نظم کشور. متقدمان این کلمه را از صفات سلطان می شمرده اند همچون شهرگیر و جز آن:
گردن هر مرکبی چون گردن قمری به طوق
از کمند شهریار شهرگیر شهردار.فرخی.|| صیاد. کسی که صید طیور میکند. ( ناظم الاطباء ). || رئیس بلدیه. رئیس شهرداری. مسؤول اداره امور شهری.رجوع به شهرداری شود.
شهردار. [ ش َ ] ( اِخ ) نامی یا لقبی ایرانی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به احمدبن محمدبن احمدبن شهردار المعلم الاصبهانی شود.
شهردار. [ ش َ ] ( اِخ ) ابن شیرویه. مؤلف کتاب فردوس الاعلی و زین الائمه عبدالسلام بن محمدبن علی الخوارزمی الفردوسی بسبب روایت این کتاب معروف بفردوس شده و صاعدبن یوسف خوارزمی از عبدالسلام مذکور روایت کرده است. ( یادداشت مؤلف ). ابومنصور شهرداربن شیرویه همدانی محدث دیلمی الاصل. نسبش به ضحاک بن فیروز صحابی رسد. او راست: مسندالفردوس در حدیث. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 418 ). حاجی خلیفه او را ملقب به حافظ و گردآورنده اسانید مسند الفردوس دانسته که در 4 جلد بوده است. و وفات او را به سال 558 هَ. ق. یاد کرده است. رجوع به کشف الظنون شود.

فرهنگ معین

( ~. ) [ په. ] (ص فا. ) ۱ - نگه دارندة شهر. ۲ - رییس شهرداری.

فرهنگ عمید

۱. رئیس شهرداری.
۲. [قدیمی] نگهدارندۀ شهر، نگهبان شهر.

فرهنگ فارسی

نگهدارنده شهر، نگهبان شهر، رئیس شهرداری

دانشنامه عمومی

شهردار (فیلم). شهردار ( ایتالیایی: Il sindaco ) فیلمی ایتالیایی در ژانر کمدی محصول سال ۱۹۹۷ است. از بازیگران آن می توان به آنتونی کوئین، رائول بووا و ماریا گرازیا کوچی نوتا اشاره کرد.
تراژدی د فیلیپو سیاستمداری که فعالیت های مجرمانه در ناپل را اداره می کرد، در این فیلم به شرق شیکاگو منتقل شده است.

جمله سازی با شهردار

• هکاری با شهرداری اصفهان، تهران و کرمانشاه به عنوان عکاس مناطق تحت پوشش.
شهرداران به وقت برجستند راه او را ز شارسان بستند
الخویر یک منطقهٔ مسکونی در قطر است که در شهرداری الشمال واقع شده‌است.
شهرداری ام بانزا کنگو: – کالوکا, کیند(کویند), لووو, مادیمبا, نکالمباتا (کالامباتا)
گردن هر مرکبی چون گردن قمری بطوق از کمند شهریار شهر گیر شهردار