فر و شکوه

لغت نامه دهخدا

فر و شکوه. [ ف َرْ رُ ش ُ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) فر و زیب. جلال و شکوه. بزرگی: پس لشکرگاهی عظیم به فر و شکوه بزد. ( اسکندرنامه منثور ).

فرهنگ فارسی

فر و زیب. جلال و شکوه

جمله سازی با فر و شکوه

سراسر جمال است و فر و شکوه بر آن هیچ آهو پدیدار نیست
یمن لقا و ناصیتش منقطع مباد فر و شکوه طلعت او مستدام باد
حسن تو را، آفتاب و ماه ندارد فر و شکوه تو پادشاه ندارد
به جان سرافراز پاکان خویش به فر و شکوه نیاکان خویش
خواهی اگر این ملک باز بیند آن فر و شکوه و بزرگواری
آن فر و شکوه کبریاییت چه شد؟ آن لاف خدیوی و خداییت چه شد؟
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال میلادی فال میلادی فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت