بینائی

بینائی یکی از حواس پنج‌گانه انسان است که به ما امکان می‌دهد دنیای پیرامون خود را از طریق چشم‌ها درک کنیم. این حس با دریافت نور از محیط و تبدیل آن به پیام‌های عصبی در شبکیه چشم آغاز می‌شود. سپس این پیام‌ها از طریق عصب بینایی به مغز منتقل می‌گردند تا در آنجا تفسیر و تبدیل به تصویر شوند. در نتیجه، ما قادر می‌شویم اشیاء، رنگ‌ها، فاصله‌ها و حرکت‌ها را مشاهده کنیم.

اهمیت بینائی در زندگی روزمره بسیار زیاد است، زیرا بخش عمده‌ای از اطلاعاتی که از محیط دریافت می‌کنیم از طریق چشم‌هاست. این حس به ما کمک می‌کند تا جهت‌یابی کنیم، چهره‌ها را تشخیص دهیم، بخوانیم و بنویسیم و از زیبایی‌های طبیعت لذت ببریم. بدون آن، ارتباط ما با جهان بیرون به‌شدت محدود می‌شود و لازم است سایر حواس برای جبران آن تقویت شوند.

از نظر علمی، بینائی تنها یک فرآیند فیزیولوژیکی نیست، بلکه شامل جنبه‌های روانی و ادراکی نیز می‌شود. مغز انسان نه‌تنها تصاویر را می‌بیند، بلکه آن‌ها را معنا می‌بخشد. به عبارت دیگر، بینائی ترکیبی از دیدن و درک کردن است. به همین دلیل، گاهی دو نفر ممکن است به یک صحنه نگاه کنند ولی برداشت متفاوتی از آن داشته باشند؛ زیرا درک بصری تحت تأثیر تجربه، احساس و ذهن انسان قرار دارد.

لغت نامه دهخدا

بینائی. ( حامص ) بینایی. تیزی نظر. روشنائی چشم. ( ناظم الاطباء ). دید. نیروی باصره. روشنائی چشم. دید: هرگاه که زجاجیه کوچکتر شود بینائی ضعیف تر شود و بینائی باطل شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
شب صفت پرده تنهائی است
شمع در او گوهر بینائی است.نظامی.دلم کورست و بینائی گزیند
چه کوری دل چه آنکس کو نبیند.نظامی.بی رخت چشم ندارم که جهان را بینم
بدو چشمت که ز چشمم مرو ای بینائی.سعدی.همه را دیده برویت نگرانست ولیک
همه کس را نتوان گفت که بینائی هست.سعدی.موی در چشم بود آفت بینائی و باز
چشم من خود بخیال سر زلفت بیناست.کمال.مرد را تا نبود بینائی
چه گهر در نظر وی چه گیاه.یغما.- چشم بینائی؛ چشم بیننده. چشم دیدن:
خرد بهتر از چشم بینائی است
نه بینائی افزون ز دانائی است.ابوشکور. || دیده وری. ( جهانگیری ). بینش است و دیدن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بصیرت و بینندگی. ( ناظم الاطباء ).
- بینائی دل؛ بصیرت. چشم دل.
|| به بینائی؛ در حضور. در مرآی. در نظر. ( یادداشت مؤلف ):
بفرمای داری زدن بر درش
به بینائی لشکر و کشورش.فردوسی. || ( اِ ) چشم. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). بصر. باصره:
دو بینائیم بازده بیشتر
که بی چشم نانی نیرزد دوسر.شمسی ( یوسف و زلیخا ص 324 ).بر معصیت گماشته ای روز و شب مدام
جان و دل و دو گوش دو بینائیت تمام.ناصرخسرو.ای اصل ترا بر همه احرار تقدم
خاک قدمت سرمه بینائی مردم.سوزنی.ز بهر دیدن رویت مرا ای نور بینائی
بدیده درکشم خاک در تیم پلاس ای جان.سوزنی.باد روشن بدین دو بینائی.نظامی.دیده را فایده آنست که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینائی را.سعدی.- سواد بینائی؛ حد بینش. آغاز دید. مایه روشنی چشم:
بمن سلام فرستاددوستی امروز
که ای نتیجه کلکت سواد بینائی.حافظ.

فرهنگ فارسی

بینایی. تیزی نظر. روشنائی چشم. دید. نیروی باصره. روشنائی چشم.

جمله سازی با بینائی

باقرای خاک درت سرمه بینائی من کوته از پایه تو دست شناسائی من
یکی از عاشقان چشم مردم پرورش می‌شد اگر می‌بود نرگس را چو مردم چشم بینائی
تو باشی عین بینائی بتحقیق تو باشی عین دنیائی ز توفیق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چسی
چسی
مافیا
مافیا
جنگ اول، به از صلح آخر
جنگ اول، به از صلح آخر
مدیون
مدیون