بیدار

بیدار

کلمه بین در زبان فارسی دارای معانی متنوعی است که بسته به زمینه و جمله‌ای که در آن به کار رفته، متفاوت می‌شود. یکی از معانی آن به فاصله میان دو یا چند چیز اشاره دارد، یعنی به معنای وسط یا مکانی که دو چیز در آن قرار دارند. همچنین، بین می‌تواند به عنوان یک جداکننده یا حایل عمل کند، به این معنا که نقش فاصله‌گذار میان دو عنصر را ایفا می‌کند. در برخی موارد، این کلمه به دانه‌های خوراکی نظیر لوبیا یا دیگر حبوبات نیز اشاره دارد. بنابراین، برای درک درست مفهوم بین، باید به بافت و زمینه‌ای که این واژه در آن به کار رفته توجه ویژه‌ای داشت.

لغت نامه دهخدا

بیدار. ( ص، اِ )که در خواب نیست. مقابل خفته. صاحب آنندراج گوید: مقابل خفته مرکب از «بید» بمعنی شعور و آگاهی و «دار»که کلمه نسبت است و غنچه، آیینه، بخت، دولت، همت، دل، خاطر، جان، عقل، شرم، شبنم، عرق، فتنه و مغز در صفات او مستعمل است. ( از آنندراج ). کسی که در خواب نباشد. ( ناظم الاطباء ). کسی که در خواب نباشد. مقابل خوابیده. صاحب غیاث گوید: مرکب از «بید» و لفظ «دار» یک دال را حذف کرده اند. یا آنکه مرکب است از «بید» ولفظ «آر» که کلمه نسبت است و بید بمعنی شعور است وبیداری بلفظ کشیدن مستعمل است. ( غیاث ):
شبان تاری بیدار و چاکر از غم عشق
گهی بگرید و گاهی بریش برفوزد.طیان.شب خواب کند هرکس و تو هر شب تا روز
از آرزوی خدمت او باشی بیدار.فرخی.بداد کوش و بشب خسب ایمن از همه بد
که مرد بیداد از بیم بد بود بیدار.اسکافی.براه و بخواب و ببزم و شکار
نباید که تنها بود شهریار
بزودی کشد بخت زان خفته کین
چو بیداری او را بود در کمین.اسدی.بیدار چو شید است بدیدار ولیکن
پیدا بسخن گردد بیدار ز شیدا.ناصرخسرو.هرگه که همیشه دل تو بیهش و خفتست
بیدار چه سودست ترا چشم چو خرگوش.ناصرخسرو.مرا چون چشم دل زی خلق چشم سر بسوی شب
چو اندر لشکری خفته یکی بیدار تنهائی.ناصرخسرو.بخت تو خواب دیده بیدار تا ز امن
بر چشم فتنه خواب مهنا برافکند.خاقانی.نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار
امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار.سعدی.از آن چشمان خواب آلوده شبها شد که بیدارم
تو ای اختر گواهی دیده شب زنده داران را.یغما. || سربرداشته. سربرآورده. مقابل آرمیده: می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و مکر و خدیعت بیدار و وفا و حریت در خواب. ( کلیله و دمنه ).
من ترا طفل خفته چون دانم
که توئی خواب دیده بیدار.خاقانی. || هشیار. آگاه. بهوش. مواظب کار. مراقب. ( یادداشت مؤلف ). هوشیار. متنبه. ( از ناظم الاطباء ): مهلب مردی بیدار، کاردان بود. ( ترجمه طبری بلعمی ).
بدو گفت گیو ای جهاندار کی
سرافراز و بیدار و فرخنده پی.فردوسی.

فرهنگ معین

(ص. ) ۱ - کسی که در خواب نباشد، مق خوابیده. ۲ - آگاه، هوشیار.

فرهنگ عمید

۱. کسی که در خواب نباشد.
۲. [مجاز] آگاه، هوشیار.
* بیدار شدن: (مصدر لازم )
۱. از خواب برخاستن.
۲. [مجاز] هوشیار شدن.
* بیدار کردن: (مصدر متعدی )
۱. کسی را از خواب برانگیختن.
۲. [مجاز] هوشیار ساختن، آگاه کردن.
* بیدار ماندن: (مصدر لازم ) نخوابیدن، به خواب نرفتن.

فرهنگ فارسی

کسی که درخواب نباشد، نقیض خوابیده، آگاه وهوشیار
( صفت اسم ) ۱ - کسی که در خواب نباشد مقابل خوابیده. ۲ - آگاه هوشیار متنبه.
درختچه ایست کم برگ یا بی برگ که آنرا دیدار نیز نامند و کائوچوک دارد و در چاه بهار در اطراف منازل برای پرچین فراوان غرس میشود ٠

فرهنگ اسم ها

اسم: بیدار (پسر) (فارسی) (تلفظ: bidār) (فارسی: بيدار) (انگلیسی: bidar) 
معنی: کسی که در خواب نباشد، ( مجاز ) آگاه و هوشیار، ویژگی آن که در خواب نیست، ( به مجاز ) آگاه، هوشیار، آگاه و هوشیار شدن، ( به مجاز ) برانگیخته شدن حس و حالتی در کسی، ( اَعلام ) نام سه نشریه ی فارسی زبان که دو تای آن در تهران در سال شمسی و شمسی و سومی در مزارشریف ( افغانستان ) در سال شمسی به چاپ می رسید
 

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:جلیلی کرمانشاهی، محمدحسین (۱۲۹۹ـ۱۳۵۸ش)

ویکی واژه

sveglio
کسی که در خواب نباشد؛ مق خوابیده.
آگاه، هوشیار.

جمله سازی با بیدار

به بانگ دهل خواجه بیدار گشت چه داند شب پاسبان چون گذشت؟
عجب از چشم تو دارم که شبانش تا روز خواب می‌گیرد و شهری ز غمت بیدارند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال فرشتگان فال فرشتگان فال پی ام سی فال پی ام سی فال کارت فال کارت