خشک ریش

تعریف و معنای اصلی

خشک ریش در متون قدیمی به معنای جراحت خشک یا زخم بدون ترشحات است. این حالت از جراحت معمولاً با پوسته‌ای خشک بر روی زخم پوشانده می‌شود و بر خلاف جراحت تر، رطوبتی ندارد. در طب سنتی این وضعیت به عنوان نوعی مرض جلدی و یا جرب خشک نیز شناخته می‌شود که گاهی مایه‌ی ناراحتی و گاهی مایه‌ی آرامش است.

کاربرد پزشکی و سنتی

در منابع پزشکی و طب سنتی، خشک ریش به زخم‌هایی اطلاق می‌شود که درون آن خشک باشد نه آن‌که بعد از بهبود روی زخم ظاهر شود. این حالت با ماده‌ای خشک و ریمی بر روی پوست پوشانده می‌شد تا روند بهبود یا مراقبت از زخم را تسهیل کند. مفهوم خشک ریش در طب سنتی هم شامل مراقبت و هم شناخت نوع جراحت است.

کاربرد مجازی و استعاری

در ادبیات و متون کلاسیک، این عبارت به معنای مکر، حیله، نفاق و بهانه نیز به کار رفته است. گاهی به صورت «خشک ریش کردن» به معنای بهانه‌تراشی یا فریب و نیرنگ نیز آمده است. این کاربرد استعاری نشان می‌دهد که واژه علاوه بر معنای پزشکی، بار مفهومی اخلاقی و اجتماعی نیز داشته است.

لغت نامه دهخدا

خشک ریش. [ خ ُ ] ( اِ مرکب ) جرب. ( ناظم الاطباء ). قسمی از جرب است که آبله های آن بی آب و خشک و آن را به کاف فارسی مفتوح گر گویند. ( انجمن آرای ناصری ). توضیح: ریش جراحتی است که با وی رطوبتی نباشد چون مرض جلدی که در تداول عامه سودا گویند. ( یادداشت بخط مؤلف ). خشک ریشه. || جراحت خشک. || خشکی که به روی زخم بسته شود. ( ناظم الاطباء ). خشکی که بروی جراحت بندد و تحقیق آن است که خشک ریشه خشکی که اندرون تر باشد نه آن خشکی که بعد از به شدن بر روی زخم پدید آید و بعد از چندگاه می افتد و آن را در عرف هند کهرند خوانند چه اول مایه آزار است وثانی مایه آرام. ( از برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرای ناصری ). ماده ریمی خشک شده که در بن جراحتی بر روی پوست بندد. ( یادداشت بخط مؤلف ):
عدل تو بود اگر نه جهانرا نماندی
با خشک ریش جورفلک هیچ خشک و تر.انوری.با خشک ریش تیر فلک تن نهاده ایم
وز زخم گاه حادثه مرهم گشاده ایم.سیف اسفرنگی ( دیوان چ صدیقی ص 718 ).نه دشمنت بحوادث ز مرگ باز رهد
نه خشک ریش اجل به شود به پشما کند.ضیاءالدین فارسی ( از انجمن آرای ناصری ). || مکر و حیله. ( برهان قاطع ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). نفاق. ( ناظم الاطباء ):
از قبل خشک ریش با همه کس
روز و شب اندر خصومت و جدلی.ناصرخسرو. || بهانه. عذر.عذر بیهوده. ( ناظم الاطباء ).
- خشک ریش کردن؛ بهانه نمودن. ( از انجمن آرای ناصری ):
خشک ریشت کند فلک بپذیر
تا تویی خشک و تر چو حوت و حمل.انوری ( از انجمن آرای ناصری ).

فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) ۱ - زخم و جراحت. ۲ - حیله و نفاق.

فرهنگ عمید

۱. زخم و جراحت خشک.
۲. [مجاز] بهانه.
۳. [مجاز] نیرنگ، فریب.
۴. (پزشکی ) = جرب

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جراحت خشک. ۲ - خشکیی که بر روی زخم بسته شود. ۳ - جرب خشک.

جمله سازی با خشک ریش

خشک ریشی گری کری نکند هان وهان چاردست و پای شتر
به خشک ریش گری در هری ندیدستی ز هجو روی سیاهی که نوبتی بیند
فریاد من نمی رسی و این دل غمین از خشک ریش هجر بمرهم نمی رسد
ره نیست به مرو در ز انصافش بیدادی خشک ریش تاوان را
تا کرا باز خشک ریش کند تا که بر ریش او سریش کند
اندام من ز رخنه مشبّک نمایدت گرنه ز خشک ریش بروپرده ها تنم
عدل تو بود اگرنه جهان را نماندی با خشک ریش جور فلک هیچ خشک و تر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال اوراکل فال اوراکل