خجالت

کلمه‌ی «خجالت» در زبان فارسی به معنای حس شرم، شرمندگی یا کمرویی در برابر دیگران است. این واژه نشان‌دهنده احساسی است که فرد هنگام مواجهه با رفتار، گفتار یا شرایطی که با اصول اخلاقی، اجتماعی یا شخصی او همخوانی ندارد، تجربه می‌کند. خجالت معمولاً همراه با سرخ شدن صورت، کاهش اعتمادبه‌نفس یا اجتناب از مواجهه مستقیم با دیگران است. این احساس می‌تواند به دلیل نقص در رفتار، اشتباه یا دیده شدن در موقعیت نامناسب ایجاد شود. در فرهنگ ایرانی، خجالت گاهی ارزش اجتماعی و اخلاقی محسوب می‌شود و نشان‌دهنده ادب، پرهیزکاری و رعایت حدود اجتماعی است. از نظر روانشناسی، خجالت نقش مهمی در کنترل رفتارها و تقویت حس مسئولیت اجتماعی دارد، اما در میزان شدید می‌تواند منجر به اضطراب و انزوا شود. این واژه هم‌معنی‌هایی مانند شرم، حیا و کمرویی دارد و در گفتار روزمره و ادبیات فارسی به وفور استفاده می‌شود. این کلمه بار معنایی منفی و مثبت دارد؛ منفی در مواردی که باعث محدودیت فرد می‌شود و مثبت وقتی که به رعایت اخلاق و ادب کمک کند.

لغت نامه دهخدا

خجالت. [ خ َ / خ ِ ل َ ] ( اِمص ) شرم. شرمساری. شرمندگی. چَکس. کها. سرگشتگی. حیا. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مؤلف لغتنامه دهخدا آرد: این کلمه گویا در عربی نیامده است و در عربی بجای آن خجل بفتح خاء و فتح جیم است لیکن در نظم و نثر فارسی بسیار شایع است. در غیاث اللغات آمده است: صاحب مغرب گوید خجالت از خطای عامه است مگر اکثر استادان بسته اند عرفی گوید:
ببخت بی اثرم آن کند خجالت عجز
که ضعف باه محل زفاف با داماد.
تشویر. رجوع به «خجلة» شود:
چون کار بخواهش رسد از شرم و خجالت
باشند گدازنده چو بر آتش ارزیز.سوزنی.طعن حرامزادگی از چه بد است بد
اما خجالت دم ابن اللهی بتر.خاقانی.آسمانوار از خجالت سرفکنده بر زمین
آفتاب آسا به روی خاک غلطان آمده.خاقانی.یا از مسام کوهست آب خوی خجالت
کاندر خور ملک نیست ایثار گنج و مالش.خاقانی.آن شغل طلب ز روی حالت
کز کرده نباشدت خجالت.نظامی.میان شهر ندیدی که چون دویدمت از پی
زهی خجالت مردم چرا بسر ندویدم.سعدی.بدستور دانا چنین گفت شاه
که دعوی خجالت بود بی گواه.سعدی.خجالت من از آن حال قوی بسیار شد و حس و حرکت در من هیچ نماند. ( انیس الطالبین ص 127 )
ز راستی نبود شاخهای بی بر را
خجالتی که من از قامت دو تا دارم.صائب ( از آنندراج ).اگرچه سرو دارد در بغل منشور رعنایی
بجای قد خجالت می کشد از نخل بالایش.صائب ( از آنندراج ).برنگ دیده ای کز باده خوردن سرخ میگردد
ز نخوت میرسد دایم خجالت خود نمایان را.مخلص کاشی ( از آنندراج ).
خجالة. [ خ َ ل َ ] ( ع مص ) بسیارنبات شدن. ( مصادراللغة زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ معین

(خِ لَ ) [ ع. ] (اِمص. ) شرمساری، شرمزدگی.

فرهنگ عمید

شرمندگی، شرمساری: به دستور دانا چنین گفت شاه / که دعوی خجالت بُوَد بیگواه (سعدی۱: ۹۰ )، سیم دغل خجالت و بدنامی آورد / خیز ای حکیم تا طلب کیمیا کنیم (سعدی۲: ۵۲۵ ).
* خجالت کشیدن: (مصدر لازم ) شرمنده و شرمسار شدن.

فرهنگ فارسی

شرم، حیا، شرمندگی، شرمساری
( اسم ) شرمساری شرمزدگی. توضیح در عربی بدین معنی (( خجل ) ) آمده ولی در فارسی بسیارمستعمل است (( آن شغل طلب زردی حالت کز کرده نباشد خجالت. ) ) ( نظامی )

دانشنامه عمومی

شرم یا خجالت یک عاطفهٔ اجتماعی است که در روابط اجتماعی در بعضی افراد ظاهر می شود.
این حالت از احساس درونی خود کم تر پنداشتن در برابر فرد مقابل حاصل می شود و در برخی موارد آنقدر شدت می یابد که تمامی دیگر حالات اجتماعی فرد را مختل می سازد.
والدینی که نسبت به کودکان خود بیش ازحد خشن و بیش ازحد سختگیر هستند احتمال خجالتی شدن کودک و دچار شدن او به اضطراب اجتماعی را افزایش می دهند، «محیط و آنچه واقعاً برای کودک در طول دورهٔ رشد وی اتفاق می افتد، نقش بزرگی در ایجاد این صفات در بزرگسالی دارد. »

جمله سازی با خجالت

بعد از دوره‌ها ممکن است احساس آرامش و خستگی بکنید. اما بعدتر ممکن است احساس ندامت، پشیمانی یا خجالت ایجاد شود.
تو شاه ملک جمالی و دل پیاده راهت که جان بعشق رخ تو بداد و برد خجالت
ما سر به گریبان خجالت به در دوست زاهد شده مغرور که ما از اهل بهشتیم
ز دستگاه جهان صورت نی‌ام خجالت‌کش‌ کدورت چو آینه دست بی‌نیازان ز هر چه ‌گیرد زبان نگیرد
شهرت او به واسطهٔ پژوهش‌ها و آثارش در زمینهٔ پرخاشگری، مزاج، خجالتی بودن و خودآگاهی است.