واژه خام در زبان فارسی دارای معانی متنوعی است که هر یک به نوعی میتواند به زمینه و مفهوم استفاده آن بستگی داشته باشد. به عنوان مثال، در دنیای آشپزی، این کلمه به مواد غذایی اشاره دارد که به صورت نپخته و بدون فرآوری مصرف میشوند، مانند سبزیجات یا گوشت خام. در حوزههای دیگر، مانند صنعت، خام میتواند به مواد اولیهای اشاره کند که هنوز به مرحله تولید یا تبدیل نرسیدهاند. همچنین، در زمینههای اجتماعی و فرهنگی، این واژه ممکن است به رفتار یا گفتاری که ناپخته و غیرمتفکرانه است، اشاره کند. در این راستا، استفاده از کلمه خام بستگی به بافت و موقعیتی دارد که در آن به کار میرود. در نتیجه، درک صحیح این واژه نیازمند توجه به زمینه و مفهومی است که در آن قرار دارد. این کثرت معنا نشاندهنده غنای زبان فارسی و توانایی آن در بیان مفاهیم مختلف است.

خام
لغت نامه دهخدا
خام. ( ص، اِ ) ناپخته. ( شرفنامه منیری ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 373 ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). نپخته. غیرمنضوج. نقیض پخته. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ). مقابل پخته. ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ):
نشاید خام خوردن پیش آتش
چرا باشی بشطّ و نیل عطشان.ناصرخسرو.آتش دادت خدای تا نخوری خام
نز قبل سوختن بدو سر و دستار.ناصرخسرو.مجلس آزادگان را از گرانی چاره نیست
هین که آمد خام دیگر دیگ دیگر برنهید.سنائی.خویش را چون خام تو دیدم ز شرم
با دل بریان شدم ای جان من.عطار.خوش گفت که سوخته به از خام.امیرخسرودهلوی.- خشت خام؛ خشت ناپخته. ( ناظم الاطباء ). مقابل آجر. مقابل خشت پخته:
آنچه در آینه جوان بیند
پیر در خشت خام آن بیند.؟- شیر خام؛ شیر حرارت ندیده. لبن الحلیب.
- گوشت خام؛ گوشت نپخته.
- نیم خام؛ نیم پخته. نیم پز. نه غیرمطبوخ نه مطبوخ:
شد آن چرم ناپخته نیم خام
بدرد بخاید بحرصی تمام.نظامی. || نارس. نرسیده ( مقصود در دملهاست ): و تا آماس خام باشد، غذا کشکاب و... باید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اگر ماده خام تر باشد ضماد از کرنب پخته و برگ بادیان پخته و کوفته سازند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و اگر غلیظ و خام و مخاطی باشد ( نزله ) قولنج تولد کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || کار سربراه نشده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ):
بس در طلب تو دیگ سودا
پختیم و هنوزکار ما خام.سعدی ( ترجیعات ).- کار خام؛ کار سر براه نشده. کار ناپخته:
بدو گفت کز چه ز بهرام نام
نبردی و بگذاشتی کار خام.فردوسی.هژبری که آورده بودی بدام
رها کردی از دست و شد کار خام.فردوسی.رعونت در دماغ از دام ترسم
طمع در دل ز کار خام ترسم.نظامی.ز کار خام کسی سودی نداردجامی. || بی اصل. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بیهوده. یاوه. بی ربط:
ور آزاد بشنید گفتار اوی
همه خام دانست پیکار اوی.فردوسی.وزین هر چه گویم پژوهش کنید
اگر خام باشد نکوهش کنید.فردوسی.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نارس، کال.
۳. [مجاز] ناآزموده، بی تجربه: تا به دکّان و خانه درگروی / هرگز، ای خام، آدمی نشوی (سعدی: ۱۲۰ ).
۴. ویژگی چیزی که دست کاری نشده و در حالت طبیعی آن تغییری نداده باشند: نفت خام.
۵. [قدیمی] دباغی نشده (چرم ).
۶. [قدیمی] جوشانده نشده.
۷. (اسم ) [قدیمی] دوال، کمند.
* خام شدن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز] غافل شدن، فریب خوردن.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - ناپخت. مقابل پخته گوشت خام. ۲ - آنچه که حالت طبیعی آنرا تغییر نداده باشند.۳ - چرم دباغت نا کرده. ۴ - کمند ریسمانی بلند.۵ - جام. چرمین. ۶ - ابریشم ناتافته. ۷ - خامه کلک. ۸ - شراب خام مقابل می پخته ( میفختج ). ۹ - نا آزموده بی تجربه. ۱٠ - کاری که سربراه نشده باشد.
گوشت گنده گوشت پخته و بریان گنده شده
فرهنگستان زبان و ادب
[علوم نظامی] ← خط آتش ممنوع
دانشنامه عمومی
به بومیان منطقه خام، خامپا گفته می شود.
• جغرافیای سیچوآن
• زیربخش های تبت
• سیچوآن
• منطقه خودمختار تبت
• ولایت خودمختار تبتی دیکینگ
• یون نان
• منطقه های تاریخی
دانشنامه اسلامی
کافوری که در غسل میت به کار می رود، مستحب است خام (آتش ندیده) باشد. برخی قدما قائل به وجوب خام بودن کافور در غسل و حنوط میت شده اند.
خام و اطعمه و اشربه
خوردن گوشت خام مکروه است، مگر آنکه بر اثر تابیدن خورشید یا حرارت آتش تغییر کند یا به صورت نمک زده در سایه خشک گردد.
ویکی واژه
greggio
ناپخته.
چرم دباغی نشده.
بی تجربه.
ناپیراسته.