دشوار

کلمه دشوار به معنای سخت، مشکل یا غیرقابل دسترس است و در متون فارسی به‌طور گسترده‌ای استفاده می‌شود. این کلمه یک صفت است و به طور معمول در فارسی به صورت مفرد و مذکر استعمال می‌شود. اما می‌توان آن را با اسم‌های مؤنث و جمع نیز به کار برد. این کلمه معمولاً به عنوان صفت به کار می‌رود و می‌تواند قبل از اسم‌ها برای توصیف آن‌ها قرار بگیرد. این واژه به صورت صحیح باید با حرف د آغاز شود و با حرف ر به پایان برسد. از به‌کاربردن اشکال نادرست یا غلط هجا پرهیز شود. در جملات مختلف می‌توان این کلمه را به کار برد.

لغت نامه دهخدا

دشوار. [ دُش ْ ] ( ص مرکب ) ( از: دش، زشت + وار، کلمه نسبت ) در پهلوی دوش وار، نزدیک به دشخوار ایرانی باستان. ( حاشیه معین بر برهان ). دشخوار. مقابل آسان. ( از برهان ). مشکل. ( از آنندراج ). مقابل سهل. مشکل و سخت و بازحمت و عسیر و صعب و دشخوار. ( ناظم الاطباء ). با صله «بر» با لفظ کردن و زدن مستعمل است. ( آنندراج ).أوعر. حاکل. ( منتهی الارب ). خطة. خلة. ( دهار ). شاق.صعب. صعبوب. صعوب. صعود. عزیز. عسر. عسیر. عشزان. عشوزن. عطرد. عطود. عطید. ( منتهی الارب ). عصیب. ( دهار ). عوصاء. عویص. غامض. ( منتهی الارب ). فظیع. ( دهار ). کبیرة. ( ترجمان القرآن جرجانی ). متعسر. معسور. واعر. وعر. وعیر. هنبثة. هنبذة. ( منتهی الارب )

فرهنگ معین

(دُ ) [ په. ] (ص مر. ) سخت، مشکل.

فرهنگ عمید

مشکل، سخت.

فرهنگ فارسی

مشکل، سخت، ضد آسان، دشخوار، دژوارهم گفتند
( صفت اسم ) سخت صعب مشکل دشخوار مقابل آسان سهل.

ویکی واژه

سخت، مشکل.

جملاتی از کلمه دشوار

کنون نیک و بدت یکسان شد اینجا همه دشواریت آسان شد اینجا
گر رهگذر عشق تو بردار بود آسان بود ای پسر نه دشوار بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال حافظ فال حافظ فال فرشتگان فال فرشتگان فال ماهجونگ فال ماهجونگ