خافقین

لغت نامه دهخدا

خافقین. [ ف ِ ق َ ] ( ع اِ ) مشرق و مغرب. ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ). خافقان:
مرمرا باری بدین درگاه شاهست آرزو
نز ری و گرگان همی یاد آیدم نز خافقین.منوچهری.جز که نادر باشد اندر خافقین
آدمی سر برزند بی والدین.مولوی ( مثنوی ).ای کمال نیکمردان برتو ختم
نیکنامی منتشر در خافقین.سعدی.

فرهنگ معین

(فِ قِ ) [ ع. ] (اِ. ) مشرق و مغرب، خاور و باختر.

فرهنگ فارسی

مشرق ومغرب
( اسم ) تثنی. خافق در حالت نصبی ( در فارسی مراعات این قاعده نکنند ) مشرق و مغرب خاور و باختر.
مشرق و مغرب

جمله سازی با خافقین

روزی چند که وحی منقطع گشته بود، رسول خدا (ص) دلتنگ همی بود. هر ساعتی با صدّیق اکبر گفتی: «یا با بکر ندانم تا سبب چیست که روح الامین نمی‌آید مگر بساط وحی در نوشته‌اند، یا بر منشور نبوّت طغرای عزل کشیده‌اند»؟! صدّیق، همی گفتی: ای سیّد خافقین و ای چراغ عالمین مگر از حضرت عزّت دستوری آمدن نیافته باشد، و دشمنان همی‌گفتند: انّ محمدا ودّعه ربّه، مگر خدای محمد محمد را بگذاشت و رها کرد. رسول هر وقتی ببالای بو قبیس بر رفتی و طیلسان نبوّت را در خاک کردی و بزاری بگریستی و بضرب مثل گفتی: «انّی لاجد نفس الرّحمن من قبل الیمن».
مر مرا باری بدین درگاه شاهست آرزو نز ری و گرگان همی یاد آیدم، نز خافقین
پرداخته شد این کتاب مشحون بحقایق علوم مکنون بتوفیق و تأیید خداوند بیچون و فیض فضل قادر کن فیکون و فر دولت میمون و یمن همت همایون پادشاه دین پرور وسلطان عدل‌گستر خسرو کیخسرو روش کیقباد قباد نهاد اعلی الله فی‌الدارین اعلام دولته و نشر فی‌الخافقین جناح سلطنته بر دست منشی این معانی و مشید این مبانی الفقیر الی‌الله ابوبکر عبدالله بن محمدبن شاهاور الاسدی الرازی روز دوشنبه اول ماه مبارک رجب ماه خدای عظم‌الله برکته و بارک علینا هلاکه و بدره سال بر ششصد وبیست از هجرت بمحروسه سیواس حرسها الله تعالی.
ملک‌زاده گفت: شنیدم که وقتی مسافری بود بسیطِ جهان پیموده و بساطِ خافقین بقدمِ سیاحت طی کرده؛

پیش شاه این شاهباز عالمین میبرد هر لحظهٔ در خافقین

سیف دین الحق و الدنیا امام الخافقین شمع جمع اولیا سرّاله المستعان
قوله تعالی: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ هم مدح است و هم تشریف‌ و هم تعظیم. مدح بسزا، و تعظیم نیکو، و تشریف تمام. مدح جلال الوهیّت، تعظیم کلام احدیّت، تشریف بندگان در راه خدمت. مدح با ذات میگردد، و تعظیم با صفات، تشریف با افعال. جلال خود را خود ستود، و تعظیم صفات خود خود نهاد. دانست بعلم قدیم که نهاد بشریّت و عجز عبودیت هرگز مبادی جلال الوهیّت در نیابد، و بشناخت کمال احدیّت نرسد، و عزّت قرآن باین عجز گواهی میدهد که: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ، و مصطفی (ص) که سیّد خافقین و جمال ثقلین است چون بر بساط قربت بمقام معاینت رسید، گفت: «لا احصی ثناء علیک، انت کما اثنیت علی نفسک»:
امام الهدی اشرف المصطفین مغیث الوری، ملجا الخافقین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال کارت فال کارت فال چای فال چای فال احساس فال احساس