سامر

اسم پسرانه سامر نامی با ریشه عربی است که معانی زیبا و جذابی دارد و به افسانه‌سرا و قصه‌گو اشاره دارد. این نام می‌تواند به فرد احساس خاص بودن و ارتباط با هنر و فرهنگ داستان‌گویی بدهد و او را به عنوان شخصیتی باارزش و محترم در جامعه معرفی کند. انتخاب این نام نمایانگر توجه به ارزش‌های فرهنگی و هنر در زندگی است.

معانی اسم

افسانه‌سرا و قصه‌گو: سامر به معنای افسانه‌سرا و قصه‌گو است. این معنا به هنر داستان‌گویی و روایت قصه‌ها اشاره دارد. افرادی که در این هنر مهارت دارند، معمولاً به عنوان افرادی خلاق و با تخیل شناخته می‌شوند. این نام می‌تواند به فرد احساس خاص بودن و توانایی در به اشتراک‌گذاری داستان‌ها و افسانه‌ها بدهد.

افسانه‌گوینده و افسانه‌گویندگان: این ویژگی‌ها نشان‌دهنده توانایی در انتقال احساسات و تجربیات از طریق داستان‌سرایی است. این نام می‌تواند به فرد یادآوری کند که قدرت بیان و روایت داستان‌ها می‌تواند ارتباطات انسانی را تقویت کند و به ایجاد دوستی‌ها و ارتباطات عمیق‌تر کمک کند.

تأثیر بر شخصیت

انتخاب نام سامر می‌تواند تأثیر مثبتی بر شخصیت فرد داشته باشد. این نام به فرد یادآوری می‌کند که باید به خلاقیت و تخیل خود افتخار کند و از توانایی‌های خود در داستان‌گویی بهره ببرد. این احساس می‌تواند به فرد کمک کند تا در روابط اجتماعی خود با جذابیت بیشتری عمل کند و به عنوان یک فرد خلاق و تاثیرگذار شناخته شود.

لغت نامه دهخدا

سامر.[ م ِ ] ( ع ص ) افسانه گوینده. افسانه گویندگان. اسم جمع است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نقال. ج، سُمّار.
سامر. [ م ِ ] ( اِخ ) سامریه. شهر مشهور در فلسطین وسطی و آن همان سبطیه است که بمسافت سی میلی شمال اورشلیم و شش میلی شمال غربی شکیم واقع است. ( قاموس کتاب مقدس ص 459 ). و این جز سامره ( سر من رأی ) است که در بین النهرین است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).نام جایی است که در آنجا پارچه تنک بسیار لطیف بافند و جامه سامری منسوب بدانجا است. ( برهان ). ذوسامر،ملکی است از یمن در آنجا پارچه تنک است بسیار لطیف بافند و جامه سامری منسوب بدانجا است. ( آنندراج ).
سامر. [ م ِ ] ( اِخ ) شخصی که در زمان موسی علیه السلام گوساله سخن گوی بعلم سحر ساخته بود. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به سامری شود.
سامر. [ م ِ ] ( اِخ ) حاکم نشین ایالت پادوکاله بخش بولونی دارای 2500 تن جمعیت است. و 2050 گز از سطح دریا ارتفاع دارد.

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع. ] (اِفا. ) قصه گو، افسانه گو.

فرهنگ عمید

۱. افسانه گوینده، افسانه گو، قصه گو.
۲. (اسم ) مجلس افسانه گویان.

فرهنگ فارسی

افسانه گوینده، افسانه گو، قصه گو، مجلس افسانه گو
۱ - افسانه سرای قصه گوی. ۲ - مجلس قصه گویان.
حاکم نشین ایالت پادکاله بخش بولونی

فرهنگ اسم ها

اسم: سامر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sāmer) (فارسی: سامِر) (انگلیسی: samer)
معنی: افسانه سرا، قصه گو، افسانه گوینده، افسانه گویندگان

جملاتی از کلمه سامر

پیش گاوی سجده کردی از خری گشت عقلت صید سحر سامری
کلارک در در شهر ساحلی کوچکی به نام ماینهد از توابع سامرست واقع در غرب انگلستان در خانواده‌ای فقیر و کشاورز به دنیا آمد. در نوجوانی موشک‌های دست‌ساز می‌ساخت و آن‌ها را در مزرعه مادرش به هوا می‌فرستاد. پدر آرتور زمانی که او سیزده سال داشت، از دنیا رفت. مرگ وی ناشی از عوارض طولانی مدت حاصل از مجاورت با گازهای شیمیایی در جنگ جهانی اول بود.
دست موسی گشت گویی عارض رخشان او زلف او ثُعبان موسی چشم او چون سامری
بی‌قوت و بی‌تابم بی‌قوت و خور خوابم من طرفک یا سامر من عینک یا ساحر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال ورق فال ورق فال پی ام سی فال پی ام سی فال نخود فال نخود