کاهل

واژه کاهل در زبان فارسی به معنای فردی است که تنبل، بی‌میل یا بی‌انگیزه به کار و فعالیت است. این واژه به طور کلی به افرادی اطلاق می‌شود که از انجام کارها یا تلاش برای رسیدن به اهداف خود خودداری می‌کنند و به نوعی در کارها و فعالیت‌های روزمره سستی و تنبلی نشان می‌دهند.

معانی و کاربردها:

تنبل: کاهل به معنای فردی است که به دلیل تنبلی یا بی‌میلی، از انجام کارها و مسئولیت‌های خود اجتناب می‌کند.

بی‌انگیزه: این واژه می‌تواند به کسانی اشاره کند که به دلیل فقدان انگیزه یا علاقه، از انجام فعالیت‌های مختلف خودداری می‌کنند.

در متون ادبی و عرفانی: در ادبیات فارسی، کاهل ممکن است به عنوان صفتی برای توصیف افرادی به کار رود که در زندگی خود به سستی و تنبلی دچار شده‌اند و از تلاش برای بهبود وضعیت خود غافل هستند.

لغت نامه دهخدا

کاهل. [ هَِ ] ( ع اِ ) میان دو کتف ستور. ( غیاث ). قسمت بالای پشت بدن که گردن بدان پیوندد و آن ثلث بالای ستون فقرات است و در آن شش مهره است. یا میان دو کتف یا پیوندگاه گردن در پشت... ج، کواهل. ( از اقرب الموارد ). سر کتف و استخوان برآمده کرانه دوش ستور یا عام است یا دوش که سه یک حصه پشت سر است محتوی شش مهره یا مابین دو کتف، یا بن گردن از پشت. ج، کواهل. ( منتهی الارب )

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع. ] (اِ. ) شانه، کتف.
(هِ ) [ ع. ] (اِفا. ) تنبل.

فرهنگ عمید

۱. سست، تنبل.
۲. [قدیمی] پیر.
۳. [قدیمی] ناتوان.
۴. (اسم )[جمع: کواهِل] [قدیمی] بالای شانه تا زیر گردن، میان دو کتف چهارپایان، پشت گردن.

فرهنگ فارسی

پیر، ناتوان، سست وتنبل
( اسم ) میان دو شانه پشت گردن جمع: کواهل: [ بر آوردم زمامش تا بنا گوش فرو هشتم هویدش تا بکاهل ]. ( منوچهری )

جملاتی از کلمه کاهل

چند گویی مر مرا کز کار چون کاهل شدی راست گویی ای صنم از کار تو از کار تو
ای رهرو عشق، کاهلی پیشه مکن در کالبد فسردگی ریشه مکن
ز کاهلی تو «نظیری » احزان این چمنی گهی به باغ شدی کز نشاط وارستند
چنین سودی چو هر دم می‌توان کرد چرا از کاهلی باید زیان کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم