ناف

ناف

ناف به بخشی از بدن انسان و برخی از حیوانات اشاره دارد که در مرکز شکم قرار دارد و محل اتصال بند ناف در دوران جنینی است.

ویژگی‌ها و توضیحات 

محل اتصال: در دوران جنینی، این ناحیه محل اتصال بند ناف به بدن جنین است. این بند نقش حیاتی در تأمین مواد مغذی و اکسیژن از مادر به جنین و همچنین دفع مواد زائد از جنین دارد.

ساختار: بعد از تولد، این بند بریده می‌شود و ناحیه‌ی باقی‌مانده که به صورت یک زخم کوچک باقی می‌ماند، ناف نامیده می‌شود. این ناحیه در طول زمان بهبود می‌یابد و به شکل یک فرورفتگی یا برآمدگی کوچک در وسط شکم باقی می‌ماند.

نقش در تشخیص پزشکی: این منطقه می‌تواند به عنوان یک نقطه مرجع در تشخیص برخی شرایط پزشکی استفاده شود. به عنوان مثال، درد این ناحیه‌ ممکن است به مشکلات گوارشی یا سایر بیماری‌ها اشاره کند.

آداب فرهنگی و زیبایی: در برخی از فرهنگ‌ها، این قسمت ممکن است به عنوان یک نماد زیبایی در نظر گرفته شود و برخی افراد برای تزئین آن از جواهرات مخصوص استفاده می‌کنند.

لغت نامه دهخدا

ناف. ( اِ ) اوستا: نافه، سانسکریت: نابهی، نزدیک: نبها ( نان، خانواده )، پهلوی:ناف، افغانی: نو، نوم، استی: نَفّا، بلوچی: ناپگ، نافگ، نافَغ، کردی: ناو ( ناف، درون )، ناو ( کَفَل ). نیز در اوستا: نَبا ( ناف )، نَپات، نَپْتَر، پارسی باستان و سانسکریت:نَپات، لاتینی: نِپُس، آلمانی: نَبِل، انگلیسی: نِیْوِل، فارسی: ناف، نافه، نواده، نبیر، نبیره. ( ازبرهان قاطع چ معین حاشیه ص 2100 ). سوراخ وسط شکم. ( برهان قاطع ). جائی از روی شکم که منتهای روده است که بر شکم بچه تازه زائیده آویزان است و بریده می شود. ( فرهنگ نظام ). بعربی آن را سُرَّه خوانند. ( از انجمن آرا ). ( از آنندراج ). سرة. گودی کوچکی در وسط شکم که نشان داغ بند سره است. ( ناظم الاطباء ). ناخ. ( برهان قاطع ). سره. ( دهار ). غارة. ( منتهی الارب )

فرهنگ معین

[ په. ] (اِ. ) ۱ - سوراخ مانندی در وسط شکم. ۲ - میان هر چیزی.،~ کسی را به نام کسی بریدن آن راهنگام تولد نامزد این کردن.،به ~ کسی بستن الف - به مقدار فراوان به کسی خوراندن. ب - نثار کسی کردن.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) سوراخ و گودی کوچک روی شکم که از بریدن بند ناف باقی می ماند.
۲. [مجاز] وسط و میان چیزی.
* ناف ارض: [قدیمی، مجاز] = * ناف عالم
* ناف زمین (زنی ): [قدیمی، مجاز] = * ناف عالم
* ناف عالم: [قدیمی، مجاز] شهر مکه و خانۀ کعبه: قدم بر سر ناف عالم نهاد / بسا نافه کز ناف عالم گشاد (نظامی۵: ۸۷۶ ).
* ناف هفته: [قدیمی، مجاز] روز سه شنبه: از دگر روز هفته آن به بود / ناف هفته مگر سه شنبه بود (نظامی۴: ۶۵۶ ).

فرهنگ فارسی

سوراخ کوچک وگودی که روی شکم انسان است، وسط، میان
(اسم ) ۱ - سوراخ وسط شکم که منتهای روده است وچون بچه متولد شود آویزان است و آنرا می برند سره: بدرید از هم تا ناف دهانهاشان ز قفا بیرون آورد زبانهاشان. ( منوچهری.د.چا.۲٠۳:۲ ) توضیح اثر زخم التیام یافته ای که در قسمت سطحی و میانی شکم مشاهده میشود و این اثرزخم محل قطع بندناف ( رابطه تغذیه یی بین جنین وجفت ) پس از تولد نوزاد میباشد. ۲ - میانه هر چیزوسط: بود در ناف غرفه سوراخی روشنی تافته در او شاخی. ( نظامی لغ. ) ۳ - شکم بطن: بچه ای دارم در ناف چو بر جیسی با رخ یوسف و بوی خوش بلقیسی. ( منوچهری.د.چا.۴ ) ۲٠۱:۲ - نافه: از تقی دین طلب ز رعنا لاف از صدف در طلب ز آهوناف. ( سنائی لغ. ) ترکیبات اسمی:یاناف آسمان.وسط السمائ میان آسمان: سپهر گفت بهل مدح روزگار بگو که آفتاب سوی ناف آسمان آمد. ( عرفی آنند.لغ. ) یاناف ارض.مکه معظمه.یا ناف پری.۱ - قسمی شیرینی بصورت قرص ناف مانند.۲ - قسمی گره برای زینت.یاناف پریان.یاناف خاک.۱ - دل خاک قعر زمین.۲ - مکه معظمه.یاناف روز. نیمروزظهر.یاناف شب.نیمشب نیمه شب: ناف شب از مشک فروشان اوست ماه نو از حلقه بگوشان اوست. ( نظامی.گنجینه گنجوی.ص ۳۵۴ ) یاناف عالم.۱ - مرکز کره زمین.۲ - مرکز جهان.۳ - مکه ( طبق اخبار مکه در وسط زمین واقع است ): قدم بر سر ناف عالم نهاد بسا نافه کز ناف عالم گشاد. ( نظامی.گنجینه گنجوی ص ۳۵۴ ) یا ناف عروسان.قسمی شیرینی.یاناف فرنوس. قدح مریم.یا ناف هفته.( وسط هفته ) روز سه شنبه: فردا که ناف هفته و روز سه شنبه است روزی که هست از شب قدری خجسته تر. ( انوری ۱۱۳ قزوینی یادداشتها۱۳٠:۱ ) ترکیبات فعلی:یا به ناف کسی بستن چیزی را. ۱ - بخورد او دادن:[ حکیم موسی را برایش آوردمگفت ثقل سرد کرده من هم تا توانستم گرمی بنافش بستم.] ۲ - تحویل او دادن: [ آن قدر تعارف بناف ما بستند که مارا شرمنده کردند.] یا بریده بودن ناف کسی بر صفتی یاکاری.جبلی و فطری بودن آن صفت در وجود وی: [ بجای شیراز پستان دایه فطرت خون حیوانات مکیده و ناف وجود او بر آن بریده] یاناف بخوشی زدن.ناف بر خوشی زدن.یاناف بر خوشی زدن ( گرفتن ).بریدن قابله ناف طفل را بخوشی و خرمی (تفال بخیر و خوشی ). یا ناف بر زمین گذاشتن.۱ - سنگین شدن بار حیوان بطوری که شکمش را بر زمین گذارند. ۲ - عاجزشدن کسی از کار زیاد. یاناف برغم زدن. بریدن قابله ناف طفل را در حالت غمگینی و بیحوصلگی ( تفال ببدبختی ).
کوشیدن کوشش کردن.

فرهنگستان زبان و ادب

{hub} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ابزار انشعاب در شبکۀ محلی با پیکربندی ستاره ای که تمامی بافه ها/ کابل های ارتباط دهندۀ رایانه های شبکه از آن عبور می کنند

دانشنامه آزاد فارسی

ناف (navel)
درون رفتگی کوچکی در وسط شکمپستان داران. محل اتصال بند ناف را مشخص می کند. بند ناف جنین را به جفت متصل می کند.
ناف

جملاتی از کلمه ناف

رازِ درونِ دلِ پاچین مپرس از صفتِ ناف به پایین مپرس
ز دل که نافه صفت شد ز خون سوخته پر دمی چو مشک بدان آهوی ختن برسان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم