معبد

معبد

معبد به محلی گفته می‌شود که برای عبادت و پرستش خدایان یا انجام مراسم مذهبی در ادیان مختلف ساخته شده است. معابد محلی مقدس و ویژه برای پیروان یک دین یا مذهب به شمار می‌روند و می‌توانند به شکل‌های مختلفی طراحی و ساخته شوند. این مکان‌ها در تاریخ، فرهنگ و اعتقادات دینی جوامع نقش مهمی ایفا کرده‌اند.

ویژگی‌ها

محل عبادت: معابد به عنوان محل‌های اصلی عبادت و پرستش در ادیان مختلف شناخته می‌شوند. در این مکان‌ها، مراسم مذهبی، دعا و نیایش انجام می‌شود.

معماری خاص: این اماکن دارای طراحی و معماری خاصی هستند که نمادهای دینی و فرهنگی را در خود جای می‌دهند. این طراحی‌ها ممکن است شامل ستون‌ها، گنبدها، و تزئینات هنری خاص باشند.

مراسم و آیین‌ها: در معابد، مراسم و آیین‌های مختلفی برگزار می‌شود، مانند جشن‌ها، دعاها، و مراسم خاص مذهبی. این آیین‌ها می‌توانند بسته به دین و فرهنگ متفاوت باشند.

مکان مقدس: معابد به عنوان مکان‌های مقدس شناخته می‌شوند و پیروان دین به این مکان‌ها با احترام و ارادت مراجعه می‌کنند. این احترام به دلیل اعتقاد به وجود خداوند یا خدایان در این مکان‌ها است.

آموزش و تعلیم: برخی از آن‌ها علاوه بر عبادت، به عنوان مراکز آموزشی نیز عمل می‌کنند و در آن‌ها آموزه‌های دینی و فلسفی به پیروان آموزش داده می‌شود.

انواع معبد

معابد یهودی: محل عبادت و تجمع یهودیان است که به مطالعه و دعا پرداخته می‌شود.

معابد هندو: به پرستش خدایان هندو اختصاص دارند و شامل مجسمه‌ها و نمادهای مختلفی از خدایان هستند.

معابد بودایی: به عنوان مکان‌های آرامش و تفکر در مورد آموزه‌های بودا شناخته می‌شوند و شامل مجسمه‌هایی از بودا هستند.

معابد مسیحی: در مسیحیت، کلیساها به عنوان معبد عمل می‌کنند و محل عبادت و پرستش مسیحیان هستند.

معابد زرتشتی: که به نام آتشكده نیز شناخته می‌شوند، محلی برای عبادت و پرستش آتش به عنوان نماد پاکی و روشنی هستند.

لغت نامه دهخدا

معبد. [ م َ ب َ ]( ع اِ ) محل عبادت. پرستشگاه. جای عبادت. ج، معابد. ( ناظم الاطباء ). جایی که عبادت کنند. ( از اقرب الموارد ). عبادتگاه و جای پرستش نصاری و به معنی جای عبادت مسلمانان نیز آید. ( غیاث ) ( آنندراج ). پرستشکده. عبادت جای. نمازخانه. پرستش جای. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): از آن جایگاه به شهری رفت که معبد اهل هند بود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 412 ).
معبد. [ م ِ ب َ] ( ع اِ ) بیل و کلند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مِسحاة. ج، مَعابِد. ( اقرب الموارد ) ( محیطالمحیط ).
معبد. [ م ُ ع َب ْ ب َ ] ( ع ص ) نرم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خوار. ( منتهی الارب ). خوار و ذلیل. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به معنی بعد شود. || گرامی داشته شده از لغات اضداد است. ( منتهی الارب ). گرامی داشته شده. ( ناظم الاطباء ). مکرم و معظم چنانکه گویی او را عبادت می کنند، از لغات اضداد است. ( از اقرب الموارد ). || عبادت کرده شده. ( آنندراج ) ( غیاث ). || میخ زده شده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).میخ. ( از اقرب الموارد ). || تیزشهوت از گشن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || شهری که اثر و عَلَم و آب ندارد. || شتر قطران مالیده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شتر رام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || طریق معبد، راه کوفته و پا سپر کرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معبد. [ م ُ ب َ ] ( ع ص ) به بندگی گرفته شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اِعباد شود.
معبد.[ م ُ ع َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) عبادت کننده. ( ناظم الاطباء ).
معبد. [م َ ب َ ] ( اِخ ) رجوع به ابوخمیصه معبدبن عباد شود.
معبد. [ م ِ ب َ ] ( اِخ ) ابن خالد جهنی مکنی به ابوزرعه ( متوفی به سال 72 هَ. ق. ) صحابی و از کسانی است که در اسلام قدیمند. وی از حاملان لوا در روز فتح مکه بود. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053 ).
معبد. [ م َ ب َ ] ( اِخ ) ابن عباس بن عبدالمطلب هاشمی ( متوفی به سال 35 هَ. ق. ). پیغمبر اکرم او را والی مکه ساخت. وی در افریقا شهید شد. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053 ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود.
معبد. [ م َ ب َ] ( اِخ ) ابن عصم بن النعمان التغلبی. وی اول کسی است که گفت: «هذه بتلک و البادی اظلم » و این سخن مثل سایر گردید. معبد، معاصر شرحبیل بن الحارث الکندی از ملوک کنده در ایام جاهلیت بود. ( از اعلام زرکلی چ 2 جزء8 ص 177 ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود.

فرهنگ معین

(مَ بَ ) [ ع. ] (اِ. )جای عبادت، پرست ش گاه. ج. معابد.
(مُ عَ بَّ ) [ ع. ] (اِمف. ) ۱ - گرامی داشته، مکرم. ۲ - راه کوفته و هموار.

فرهنگ عمید

محل عبادت، عبادتگاه، پرستشگاه.

فرهنگ فارسی

ابن وهب از موسیقی دانان نیمه قرن اول و اوائل قرن دوم هجری است. در مدینه نشات یافت در آغاز شترچرانی میکرد و گاهی نیز تجارت میرفت چون نبوغش ظاهر شد بزرگان مدینه بر او اقبال کردند معبد بشام رفت و مقامی بلند یافت و عمری طولانی کرد و در لشکرکشی و لید بن یزید فوت شد ( ف. ۱۲۶ ه.ق )
محل عبادت، عبادتگاه، پرستشگاه، معابد جمع
( اسم ) ۱ - گرامی داشته مکرم. ۲ - راه کوفته و هموار.
ابن عصم بن النعمان التغلبی. وی اول کسی است که گفت: [ هذه بتلک و البادی اظلم ] و این سخن مثل سایر گردید.

فرهنگستان زبان و ادب

{temple} [باستان شناسی] هر بنایی، به جز مسجد و کلیسا و کنیسه، با کارکرد عبادی در ابعاد و اشکال مختلف

دانشنامه عمومی

معبد (دامغان). معبد یک روستا در ایران است که در دهستان قهاب رستاق واقع شده است. معبد ۲۲ نفر جمعیت دارد.
معبد (فیلم ۲۰۱۱). معبد ( به مراتی: Deool ) فیلمی محصول سال ۲۰۱۱ و به کارگردانی اومش وینیاک کولکارنی است. در این فیلم بازیگرانی همچون نانا پاتیکار، دیلیپ پراباواکار، گیرش کولکارنی، سونالی کولکارنی، شاروانی پیلای ایفای نقش کرده اند.

ویکی واژه

(قدیم): محل عبادت، پرستشگاه. به‌صورت جمع معابد. معبد ممکن است با موبد اشتقاق مشترک داشته باشد که ظاهرا مشابه آتشکده پیش از اسلام، و مسجد دوران اسلامی تطابق دارد. اماکن اینچنینی فقط برای عبادت نبوده بلکه محل تجمع لشکر جهت استماع سخنرانی قیصر و تدارک برای حمله یا دفاع آتی نیز بشمار می‌رفته‌است.
گرامی داشته‌شده، مکرم.
/راه کوفته و هموار.
معبد ممکن است به دو بخش مع - بَد قابل تجزیه باشد و به زبان معیار باستان، مفهومی نظیر سخن بد یا عمل بد داشته‌است؛ بدین منوال از نظر عوام جایگاه دیوان هم محسوب می‌شد.

جملاتی از کلمه معبد

کسی به معبد خجلت چه سجده پیش برد جبین به سیل عرق رفت تا وضو کردند
آثار باستانی متعددی در این استان وجود دارد، وهمانطور که مؤرخ وتاریخ‌نویس یمنی سلطان ناجی می‌نویسد که بیش از ۶۰ معبد در دوران گذشته در «شبوه» وجود داشته‌است.
مانند کعبه معبد انس و ملائک است هرجا بود مقام تو یا مرتضی علی
عالم تمام معبد تسلیم بیخودی‌ست هر سو روی به سجدهٔ اشک چکیده رو
دل سرای توحید است معبد و مشاهد نیست دیر و کعبه یکسان است گر در آن موحد نیست
سخن گفت و به معبد آتش افروخت فسون خواند و بخور هوم هم س وخت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال کارت فال کارت فال قهوه فال قهوه فال درخت فال درخت