مجاهدت

مجاهدت به معنای مجاهده و محاربه است. این واژه به قتال با دشمن و جهاد در راه خدا اشاره دارد. مُجاهد در زبان عربی به معنای تلاشگر و مبارز است. در قرآن، به افرادی که در برابر دشمنان اسلام می‌جنگند و با کافران مقابله می‌کنند، اشاره شده است. هر کسی که از اسلام دفاع کند، مجاهد نامیده می‌شود. اگر مجاهدی در مسیر جهاد جان خود را از دست بدهد، به عنوان شهید شناخته می‌شود، به معنای کسی که به ملاقات خداوند رفته است. در قرآن، مجاهد به کسی اطلاق می‌شود که دین اسلام را به سرزمین‌های دیگر گسترش می‌دهد و با دشمنان دین خود مبارزه می‌کند.

لغت نامه دهخدا

 مجاهدة. مجاهده: تا معاندت کفار ظاهر گشت... آنگاه آیات جهاد بیامد و فرضیت مجاهدت، هم از وجه شرع و هم از طریق خرد ثابت شد. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 3 ). مدت مجاهدت دراز کشید و اهبت و سازی که داشتیم نمانده. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 26 ). شمشیرها کشیده و تکبیر مجاهدت زده. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 408 ). از لذت مجاهدت خواب و قرار مفارقت نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ). || کوشش. جد و جهد. سعی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): و نیکبخت و دولتیار آن تواند بود که تقیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند تا به هیچوقت از مقام توکل دور نماند و از فضیلت مجاهدت بی بهره نگردد. ( کلیله و دمنه ). هر که از... فقها در مواضع شبهت، به رخصت و غفلت راضی گردد از... میامن مجاهدت در عبادت باز ماند. ( کلیله و دمنه ). و بر رأی متین ملک پوشیده نماند که هیچ چیز در کشف شبهت و افزودن در نور بصیرت چون مجاهدت نیست. ( کلیله و دمنه ). و به عقل و حکمت و قیاس و مجاهدت... دلایل صنع و حکمت بدانند. ( سندبادنامه ص 3 ). آخر از مقام تحیر و توقف بیرون آمد و بر حق و حقیقت  مکایدت و مجاهدت هر دو اطلاع تمام یافتم. ( مرزبان نامه ).
کس بار مشاهدت نچیند
تا تخم مجاهدت نکارد.سعدی.|| ( اصطلاح تصوف ) عبارت از مخالفت با نفس است و هواهای نفسانی را مهار زدن که فرمود: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» و «فضل اﷲ المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجة» اصل مجاهدت انفصال و محروم کردن نفس است از مألوفات و مخالفت با خواستهای شهوانی و آنچه انسان را از خدای متعال دور و به حظوظ نفسانی نزدیک گرداند. و مجاهدت با نفس بسی دشوارتر است تا جهاد با دشمن در میدان نبرد و ثمره مجاهدت تقرب به حق و قذف انوار ربانی است در دل مجاهد. ( فرهنگ علوم عقلی، تألیف دکتر سید جعفر سجادی ): بباید دانستن که عشق را دو مقام است و محبت را دو گام، صوفیان را مقام مجاهدت است و صافیان را مقام مشاهدت. ( مقامات حمیدی ). و رجوع به مجاهدة شود.
مجاهدة. [ م ُ هََ دَ ] ( ع مص ) مجاهدت. مجاهده. با کسی کارزار کردن در راه خدای تعالی. ( تاج المصادر بیهقی ). کارزار کردن با دشمنان در راه خدا. جهاد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). با کسی کارزار کردن. ( ترجمان القرآن ص 86 ). || کوشش کردن. ( ترجمان القرآن ). || ( اصطلاح تصوف ) وادار کردن نفس بر مشقتهای جسمانی و مخالفت با هوای نفس در هر حال. ( از تعریفات جرجانی ). مجاهدة در نزد صوفیان عبارت است از کارزار کردن با نفس و شیطان... مجاهدة صدق نیازمندی به سوی خدای تعالی باشد بوسیله بریدن از هر چه ما سوای اوست... مجاهدت باز داشتن نفس است از شهوات و بر کندن دل است از آرزوها و شبهات. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به مجاهدت شود. || در شرع پیکار با نفس اماره است با وادار کردن آن بدانچه وی را سخت و ناگوار و در شرع پسندیده است. ( از تعریفات جرجانی ).

فرهنگ عمید

۱. تلاش در راه دین، کوشش کردن.
۲. (تصوف ) مبارزه و مقابله با هواهای نفسانی.
۳. [قدیمی] جنگ با کافران در راه اسلام، جهاد.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - کوشش کردن. ۲ - کارزار کردن با کافران در راه خدای. ۳ - مخالفت با نفس و مهار زدن هوا های نفسانی است چنانکه در قر آن آمده: من جاهد فینالنهدینهم سبلنا - و فضل الله باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجه. اصل مجاهدت انفصال و محروم کردن نفس است از مالوفات و مجاهدت با خواستهای شهوانی و آنچه انسان را از خدای متعال دور و بحظوظ نفسانی نزدیک گرداند. جمع: مجاهدات.

جملاتی از کلمه مجاهدت

پیر گفتا مجاهدت کردی شرطِ شرعش به جای آوردی
یغما از مجاهدت کی کشی آستین او بیهده بر در طلب دست هزار دامنی
آنچه به ما زغیبتت رفت در این مجاهدت کی به مشاهدت کشد تا نفتد حضور تو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم