در زبان فارسی، واژه لحاظ کاربردهای متنوعی دارد. به طور کلی، این کلمه به معنای نظریه یا نگاه به کار میرود و میتواند به جنبه یا ملاحظه نیز اشاره کند. در برخی موارد، این واژه به اعتبار یا حیثیت نیز مرتبط است. علاوه بر این، لحاظ ممکن است به معنای نگاه کردن یا توجه کردن به چیزی نیز به کار رود. به عبارت دیگر، این واژه به نوعی بیانگر توجه و دقت در بررسی جنبههای مختلف یک موضوع یا مسئله است و میتواند نشاندهنده اهمیت و ارزش آنچه مورد بحث قرار میگیرد، باشد.
لحاظ
لغت نامه دهخدا
لحاظ. [ ل ِ ] ( ع اِ ) داغی است زیر چشم. ( منتهی الارب ). داغ که بر گوشه ٔچشم اشتر نهند. ( مهذب الاسماء ). || پر سترده از بال مرغ. ( منتهی الارب ). || پر اعلای تیر. || نظر. جهت. جنبه. اعتبار. حیثیت.
- از این لحاظ؛ از این نظر. از این حیث.
- از لحاظِ؛ از نظرِ. از جهت ِ.
لحاظ. [ ل ِ ] ( ع مص ) نگاه داشتن به چشم چیزی را. ( منتهی الارب ). || ملاحظة. دیدن.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. مراقب بودن.
۳. (اسم مصدر ) به گوشۀ چشم نگریستن.
۴. گوشۀ چشم.
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) بگوش. چشم نگریستن چیزی را. ۲- ( اسم ) نگرش دید ملاحظه. یا از لحاظ. ( تعبیر حرف اضافی ) از حیث از نظر از جهت: از لحاظ اقتصادی از لحاظ سیاسی: از لحاظ آموزش و پرورش بزرگترین اقدام خواج. تاسیس مدارس است. یا به لحاظ. ( تعبیر حرف اضافی ) بملاحظ. برحسب.
نگاهداشتن به چشم چیزی را یا ملاحظه دیدن.
ویکی واژه
نگرش، دید، ملاحظه.
جمله سازی با لحاظ
یا سندا لحاظه عاقلتی و مسکنی یا ملکا جواره مکتنفی و مؤمنی
سپس من و پسرانم چو این چنین دیدیم بدان لحاظ که مشروطه میپرستیدیم